lovely song
lovely song

lovely song

خواب قشنگ عشقم

سلام دوستان من شب ها که می خوابم خواب عشقمو می بینم که اومده ایران و من رفتم هتل ببینمش وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم چون زبونشو بلد نبودم نمی تونستم باهاش حرف بزنم فقط می تونستم بهش نگاه کنم 1 ماه که گذشت احساسی که به من داشت بیشتر شد و تصمیم گرفت به خاطر من فارسی یاد بگیره 

منم در عرض 1 هفته بهش فارسی یاد دادم و همین طور چطوری بخونه یا بنویسه و تصمیم گرفت اسمشو عوض کنه و برای همیشه شیعه بشه اسمش هم گذاشت رضا و مهدی چون من خیلی این اسم هارو دوست داشتم و اون این موضوع رو فهمیده بود و این کارو هم کرد و خیلی منو خوشحال کرد و بعد از 2 ماه تصمیم گرفت که برگرده کره و فکر می کردم که خودش تنها میره و فکر اشتباهی کرده بودم و اون منو برد کره که منو به همسر و سه قلوهاش نشونم بده و من سه قلوها رو خیلی دوست داشتم سه قلوها هم منو دوست داشتن و من هر روز اونارو می برم پارک و چیزهای زیادی به اونا یاد می دادم و وقتی برگشتم خونه نه مهدی خونه بود نه همسرش منم زنگ زدم به همسرش بهم گفت که مهدی رو بردم بیمارستان و من خیلی ترسیده بودم و سه قلوهارو برداشتم و رفتم بیمارستان همسر مهدی بهم گفته بود که مهدی سرطان داره و من حرف شو باور نکردم و رفتم پیش دکترش تا حقیقتو بهم بگه و گفته بود تنها راهی که داره تو هستی یعنی من و منم که قرآن دم دستم بود رفتم پیش مهدی و براش قرآن خوندم ولی فایده ای نداشت صبح که شد مهدی منو بیدار کرد و من خیلی خوشحال شدم بهم گفته بود شب که خوابیده بودم حضرت مهدی اومد اتاق که نورانی بود و وقتی من اونو دیدم حالم خوب شد و دیگه نتونستم اونو ببینم بعد از این موضوع مهدی حالش خوب شد