lovely song
lovely song

lovely song

اولین سالگرد پرواز مرتضی

سلام دوستان خوبید خوشید سلامتید ایشالله که همیشه سلامت و موفق و شاد و خندون باشید دوستان ایشالله که تا به امروز عزاداری های همه تون قبول حق واقع شده باشه دوستان امروز ۲۳ آبانه روزی که پارسال مرتضی فوت کرد من ۱۷ آذر پارسال طرفدار مرتضی شدم اولین بار اومد تو خوابم ۱ ماه و ۸ روز دیگه هم ۱۷ اذره و یه ساله که طرفدار مرتضی میشم رفتنتش واسه ام سخت بود ولی عادت کردم به نبودش چون دوستش دارم و نمیخوام روحش در عذاب باشه پارسال یه عده پیدا شدن و در زمان حیات مرتضی براش شایعه مرگ درست کردن و مرتضی فقط سکوت کرد هیچی نگفت دلشو شکستن قلب پاکشو شکستن ولی ازشون گذشت شاید این یه عده باعث بدتر شدن حالش شدن دوستان این حرف های دلمه که باید میگفتم و خودمو خالی میکردم شرمنده اگه حرفام ناراحتتون میکنه این پست رو به همه طرفدارهای مرتضی تقدیم میکنم و ازشون میخوام تا براش یه فاتحه بخونن و صلوات بفرستن اینجوری روح پاکش شاد میشه ممنونم ازتون دوستان که بازم به وبلاگم سر میزنید 

نظرات 746 + ارسال نظر
نگار دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 11:46

میگم که اونجا راحت تر نبود ؟؟؟؟؟؟؟؟
یه مثلا یه چت رومی چیزی راحت تره ها

اجی من هم اونجا راحتم هم اینجا ولی چون پیام های دیگه ناپدید میشه اینجا حرف بزنیم بهتره

نگار دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 11:53

خوب من یه چت روم پیدا کردم
حالا کاری محتوای داخلش ندارم میشه اونجا راحت با هم حرف بزنیم ولی بهشرطی که پیام های دیگرانو جواب ندیم
باشه ؟؟؟؟؟

تو چت روم به پیام های دیگران جواب ندیم اجی چشم

نگار دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 11:59

chat.pagefa.ir
ادرسش اینه ولی نه جواب کسی رو میدیم نه چیزی رو میخونیم و باز میکنیم
اسم کاربریم رو میزنم نگار به فارسی

اجی بیا دیگه اونجا هستم ولی خودم اونجا راحت نیستم اجی

نگار دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 12:05

چیزه بیا تو روم تهران کرج

اجی به خاطر من اینجا میشه با هم حرف بزنیم

نگار دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 12:10

باشه عزیزم ایرادی نداره

ناراحت شدی اجی

نگار دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 12:12

نه اجی جونم :قلب

اجی دکترت چقدر بهت دارو داد

نگار دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 12:24

نسبتا زیاد
حالم از قرص و دارئ از همین الان به هم میخوره

اجی باید داروهاشو بخوری تا خوب بشی اجی باشه دکتر رفتی که خوب بشی نه اینکه بگی حالم به هم میخوره

نگار دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 12:35

مجبورم میفهمی مجبورررررررررررررر

اجی من باید برم یکم درس بخونم کلاس دارم
با اجازت هر وقت وقت کردم بهت پیا میدم خدافظ عزیزمممممم

اره اجی میدونم مجبوری داروهاتو بخوری زودی خوب میشی اجی نگران نباش باشه برو اجی مواظب خودت باش داروهاتم حتما به موقع بخور

واااااااااا الهه جون بیا یه اپی بکن دیگه چرا اپ نمی کنی خیلی وقته اپ نکردیا

سلام اجی خوبی خسته نباشی عزیزم اسفندماه آپ میکنم ۲۵ و ۲۶ اسفند اپ میکنم البته اگه نت داشته باشم عزیزم ممنون که بهم سر میزنی اجی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 02:37

روح عزیزش شاد و صدای دلنشینش ماندگار
یکساله که خدا بهترین امانتشو ازمون پس گرفت . الهه ی عزیزم منو شناختی ؟ همون KHATEREHA
دوستت دارم

سلام اجی خوبی ممنونم از نظرت اجی بله شناختم اجی منم دوست دارم اجی ممنون از نظرت

نگار یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 16:59

سلام عزیزم خوبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم برات تنگ شده بود

سلام اجی خوبی منم خوبم خداروشکر اجی تو چطوری اجی خوبی منم دلتنگت بودم اجی ببینم داروهات معده دردتو بهتر کرده اره اجی

نگار یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 17:17

اره اجی یکم بهتر شدم ولی وقتی خوب خوبم که داروهامو بخورم ولی درکل بد نیستم
چه خبرا اجی ؟؟؟؟؟؟

یعنی همیشه داروهاتو نمیخوری اجی
سلامتی اجی

نگار یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 17:24

نه والا اکثرا یادم میره بخورم

بله
دیگه تکرار نشه ها اجی باید همیشه داروهاتو بخوری

نگار یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 17:32

مجبورم دیگه مجبورررررر

اجی جان اجیت گریه نکن یه چشم رو هم بزاری میبینی هیچی از داروهات نمونده اجی فکر کنم دکتر لاهوتی تنها دکتریه که مریض هاشو اندوسکوپی نمیکنه اجی خداروشکر کن که اندوسکوپیت نکرد

نگار یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 17:55

اره والا خدا کنه یه تاثیری داشته باشه این همه قرص و دارو

پ.ن : بچه خواهرم گریه میکرد رفتم ساکتش کنم طول کشید

ایشالله تاثیر میکنه اجی به شرطی که تا اخرش بخوری اجی
اخی عزیزم خاله شدنت مبارک اجی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 18:14

آجی الهه ی عزیز و مهربونم سلام . خوبی ؟خدا کنه همیشه کنار هم بمونیم . من که همیشه به یاد دوستای خاصم هستم از مرتضی هم ممنونم که باعث شددوستای گلی مثل شما رو داشته باشم

سلام عزیزدل اجی خوبی اجی منم خوبم خداروشکر اجی قربونت برم اجی ایشالله همیشه با هم دوست هستیم اجی آمین یا رب العالمین
داداشی ازت ممنونم که دوستای خاصی مثل اجی مریم و اجی زهرا و اجی نگارو بهم دادی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 18:27

آجی دلنوشته هات خیلی قشنگن . مشخصه که از ته ته دلت میگی آجی . آجی پستت و خوندم و همین الان یه فاتحه میفرستم براش .

قربونت برم اجی نظر لطفته عزیزم شرمنده ام میکنی به خدا
اره اجی از ته ته دلم میگم اجی دلنوشته زیاد نوشتم اجی فقط همون دو تارو تو سایت مرتضی گذاشتم اجی ممنونم عزیزم

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 18:38

خواهش میکنم عشقم . درسته که تا حالا از نزدیک ندیدمت و حتی صداتو نشنیدم اما از کامنت ها و تشکرها و دلنوشته و طرز رفتارت تو سایت خاص معلومه که خیلی خیلی مهربون و مظلومی . به خدا بدون ریا میگم آجی .

قربونت برم اجی وقتی نظرتو خوندم کم بود اشک از چشمام سرازیر بشه اجی خوشحالم که دوستی مثل تو دارم و منو خوب شناختی اجی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 18:49

فدات شم عزیزم . شاد باش. پایدار باشی عزیز دلم

خدا نکنه عزیزم به هم چنین اجی راستی اجی حال دختردایی دوستت چطوره اجی ببخشید هی سراغشو ازت میگیرم

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 18:57

نه خواهش میکنم آجی .خوشحال میشم خبرشو میگیری .دوستم میگه بهتره فقط براش دعا کنید فقط به دعا احتیاج داره

وظیفه اس اجی خوب میشه نگران نباش اجی معلومه دختردایی دوستت مثل اجی زهرام دختر قوی هست داره با مریضبش میجنگه

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 19:23


آجی به آجی فاطمه زهرا سلام منو برسون . وقتی کلیپ دست نوشته هارو دیدم یه دنیا خوشحال شدم واقعا دستش درد نکنه
خب آجی زیاد مزاحمت نمیشم عشقم

اجی نه بابا چه مزاحمتی اجی عیبی نداره اجی نریا اجی حوصله ام سر رفته اخه

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 19:36

نه آجی هستم .کنارت میمونم آجی .برام دعا کن خواب مرتضی رو ببینم باشه آجی ؟ مرتضی به حرفت گوش میده

ایشالله زودی خوابشو میبینی اجی دعا کردم اجی به مرتضی هم گفتم اجی گفت چشم

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 19:46

چشمش بی بلا . دست شمام درد نکنه آجی ...
آجی الان فصل امتحاناته درسته ؟

قربونت برم اجی وظیفه اس اجی
اره اجی ولی من ۱۴ مهر ۱۳۹۳ ترک تحصیل کردم اجی از این موضوع از داداشی هم میتونی بپرسی چرا اینکارو کردم خودش بهت میگه

lمریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 19:56

آجی اگه بهم نگه چی ؟ باشه آجی ولی هر جور که صلاح میدونی .نمیدونم به خدا باید چی بگم ولی ایکاش ادامه بدی عزیز دلم

اجی بهش گفتم بهت بگه اجی پس به حرفاش خوب گوش کن اجی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 20:09

باشه آجی مرسی که بهش گفتی . آجی استخاره با فال حافظ گرفتم نیتمم خودش بود
http://pichak.net/hafez/fal.php
دقیقا شرح حال ماست آجی

دیدم اجی صفحه رو باز کردم اجی همون فالی هست که اولش نوشته گرانبها
خواهش میکنم عزیزم وظیفه اس

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 20:28

آجی نه گرانبها نداشت فک کنم نباید لینک میذاشتم انگار با هر ورود شعر عوض میشه.
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف های بی کران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گویم که با این درد جان سوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت و چنان کرد

وای اجی خیلی قشنگه

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 20:54

آجی من خوبه ؟ در چه حاله ؟

منو میگی اجی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 21:00

آره آجی . خیلی دوست دارم مثل مرتضی جونم آجی اگه امری نیست من کم کم رفع زحمت کنم عشقم

یعنی میخوای تنهام بزاری اجی
رفتی اجی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 21:23

تو تنها نیستی عشقم .من هستم آجی
اشکاتو پاک کن عسیسم

گریه نکردم اجی ولی الان کم مونده بود گریه کنما که اومدی اجی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 21:29

آجی به نظرن الان داداش مرتضی کجاست ؟

بهشت اجی چون واقعا لایقشه

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 21:36

آجی خیلی دلم میخواد برم سر خاکش ولی حیف که مامانم نمیذاره تنهایی برم .خیر سرم سی سال هم سنمه

چی اجی ۳۰ سالته

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 21:45

آجی به نظرم خدا خیلی دوستش داشت که زودی برد پیش خودش

اره اجی خیلی دوستش داشت و داره اگه بازم میموند ممکن بود باز دلشو بشکنن

[ بدون نام ] یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 22:21

آره آجی
وقتی که رفت خیلیا پشت سرش بامبول درآوردن

اره اجی خیلی میدونی اجی اولین باری که خوابشو دیدم جلوی چشمام درد میکشید بمیرم الهی داداشی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 22:22

آره آجی
وقتی که رفت خیلیا پشت سرش بامبول درآوردن

اجی اینو یه بار دادیا

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 22:32

الهی .... آجی من اولین بار که خوابشو دیدم لباس سفید پوشیده بود خوابمو تو تاپیک جامع نوشتم .هر وقت میاد تو خوابم باهام حرف نمی زنه . فقط دو بار دیدم داره میخونه

اخی عزیزم میدونی اجی اولاش که خوابشو میدیدم خیلی درد داشت و منم به زور خودمو پیش مرتضی کنترل میکردم اجی وقتی از پیشم میرفت میگفت فردا بیا بیمارستان پیشم منم میرفتم اجی البته زیاد پیشش نمی موندم تا استراحت کنه اخراش حالش بدتر شده بود اجی کما هم میرفت اخرم جلوی چشمام تنهام میزاره اجی خیلی داغون میشدم تو خواب اجی بدتر اینکه گریه و ناراحتیام شروع شده بود وقتی طرفدارش شدم اما اخر فهمیدم روحش در عذابه من اینکارارو انجام میدم دیگه اسفند به نبودش عادت کردم سعی خودمو به کار میبرم تا خاصی هارو هم اروم کنم اجی شرمنده اگه با حرفام ناراحتت میکنم

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 22:49

نه عزیزم . دوبار پیش اومد که سرمو از پنجره گذاشتم بیرون و به خدا گفتم خدایا سلام منو به مرتضی برسون . هر دوبار اومد به خوابم . تو خواب من هم شاد بود . اما فقط یه بار تو خوابم ناراحت بود خیلی گرفته بود وقتی بیدار شدم خیلی دلم گرفت دلم نمیخواد تو اون دنیا ناراحتی داشته باشه چون خودش تو این دنیا همه رو شاد میکرد

اخی عزیزم اره خواب های منم خیلی بهتر شده اجی یعنی اینکه از اون حالت در اومده اجی من وقتی ناراحتم مرتضی باید منو بخندونه تا راحت بشه

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 23:08

آره آجی دقیقا من شنیدم اخلاقش تو این دنیا هم همینطور بود .همه رو میخندوند . آجی هر آدمی مثل مرتضی که همه رو شاد میکنه تو خودش غم بزرگی داره که کسی درکش نمیکنه

اره اجی میدونم من که درکش میکنم اجی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 23:39

آجی دوستت دارم

قربونت برم اجی منم همینطور اجی جونم
اجی فکر میکردم متاهلی کار خوبی کردی مجرد موندی

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 23:45

خخخخخ آره آجی مجرد موندن تو این دوره زمونه خیلی بهتره ولی ان شاءالله همه ی جوونا خوشبخت بشن همچنین شما آجی نازم

منم مثل تو مجردم اجی یعنی تا ابد مجرد میمونم شوهر چیه اخه هزار جور دردسر داره

مریم یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 23:53

آره آجی هم دردسر و هم مسئولیت .البته مجرد موندن هم یه سری محدودیت هایی داره ولی باز به سختی متاهل بودن نیست . مخصوصا اینکه طرف مقابل و دوست نداشته باشی

محدودیتو بیخیال اجی مهم اینکه مجرد بودن بهتر از اینکه متاهل شدنه
راستی اجی زهرا هم بهت سلام میرسونه اجی

مریم دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 00:01

سلام منو هم بهش برسون .آجی از نزدیک هم میتونی زهرا رو ببینی؟

رسوندم اجی والله مرداد اومده بود تهران اجی که بره پیش یه دکتر خوب منم زیاد امادگی دیدنشو نداشتم اجی خوب اون موقع مریض بود دیگه اجی بعد نه مامان من راضی بود نه مامان اجیم حالا اجیم تابستون میاد تهران ببینیم چی پیش میاد

مریم دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 00:12

پس هروقت ان شاءالله اومد از طرف من ببوسش.آجی زهرا تحت نظر دکتره ؟

نه اجی گفتم که خوب شده اجی تحت نظر دکتر نیست اجی چشم اجی

مریم دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 00:23

خب خدا رو شکر آجی
آجی الان دارم یه عکسنوشته درست میکنم واسه مرتضی که بعدا میذارمش تو سایت همون شعری که رو سنگش ...
متنش :
گفتم گه چرا رفتی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

قربونت برم اجی با اون برنامه PNG عکس نوشته درست میکنی اجی

مریم دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 00:31

فتوشاپ آجی .با اون بلد نیستم

هی یادت میاد اجی بعد از رفتن مرتضی اون دختره طراح لباسش با عکس های مرتضی چیکار کرد خدا بگم چیکارش نکنه

مریم دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 00:41

آره آجی که خوب هم رسوا شد . این که بعد فوتش میاد عکس و فیلم میذاره که معنیش عشق نیست...

یکی از بچه های سایت عکساشو تو سایت گذاشته بود اجی ولی توسط هلنا قفل شد

مریم دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 00:58

آجی رفتی ؟شبت شیک عزیزم

اجی ببخشید دیشب یهو خوابم برد

مریم دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 01:00

اون دختره هم بیشتر دنبال شهرت بود تا به فکر عشق آجی نازم

سلام اجی خوبی اره میدونم اجی من حتی اون موقعی که تازه طرفدار مرتضی شدم تو نت خوندم نامزد داره ولی اصلا اینطور نبود اجی شرمنده دیر تایید کردم

محجوب بانو دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 13:34 http://booyehbehesht.niniweblog.com/

سلام عزیزم
خیلی خوشحال شدیم پیشمون اومدی مهربون
وبلاگ خوشکلی داری

سلام اجی خوبی خواهش میکنم عزیزم وظیفه اس قربونت برم اجی چشمات قشنگ میبینه ممنون که بهم سر زدی و نظر گذاشتی

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 20:37

سلام آجی خوبی ؟ چه خبر ؟

سلام به روی ماهت اجی جونم منم خوبم خداروشکر اجی خبر امروز یه اتفاقی افتاد البته بگم همین چند دقیقه پیش البته فکر کنم نیم ساعت پیش بود از مرتضی بپرس چه اتفاقی افتاد

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 20:53

آجی مرتضی به من هیچ جوابی نمیده باهام قهله . نیمیتونم چلا

اجی باهاش حرف زدم باهاش حرف بزن الان باهات اشتی میکنه

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 20:53

سلام عزیزم دلم . چه خبرا ؟؟؟؟؟؟؟چطور مطوری ؟؟؟؟؟

سلام به روی ماهت اجی جونم منم خوبم خداروشکر اجی خبر امروز یه اتفاقی افتاد البته بگم همین چند دقیقه پیش البته فکر کنم نیم ساعت پیش بود از مرتضی بپرس چه اتفاقی افتاد

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 20:59

آجی آشتی کرد . آجی میگه فقط و فقط به خاطر الهه باهات حرف میزنم .اون موضوع رواز الهه بپرس امروز تو سایت یه اتفاق افتاد

چه اتفاقی اجی یا خدا مرتضی چرا اینجوری میکنی

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:04

از مرتضی بپرسم ؟؟؟؟؟؟
اون که جواب منو نمیده مطمئنا

اره اجی بپرس نه اجی میده بهم گفت میده

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:07

آجی نمیدونم میگه از خودت بپرسم آجی برا خودت خدای نکرده اتفاقی افتاد ؟ مرتضی به من نمیگه .

نه به خدا اجی چه اتفاقی اجی مرتضی میخواد بهت بگه به من گفت میگه

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:08

چه جوری بپرسم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو قلبت باهاش حرف بزن اجی بهت میگه چیشده

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:13

اجی جواب منو نمیده
چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اجی یه بار دیگه باهاش حرف بزن این دفعه جوابتو میده

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:16

آجی قلب من خیلی تاریکه اما قلب تو پاکه به خاطر همین راحت باهاش ارتباط برقرار میکنی

اجی من یه شرط سخت گذاشتم واسه مرتضی که اگه باهات حرف نزنه من گریه میکنم اونم قبول کرد که حرف بزنه چون امروز خیلی داغون بودم داشتم دیوپنه میشدم مرتضی هم داغون شده بود اجی پس باهاش حرف بزن حرف نزنه گریه رو شروع میکنم

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:18

نههههههههههههه
جوابمو نداددددددددددددددددد
چی کار کنم ؟؟؟؟

اجی یه بار دیگه باهاش حرف بزن اگه حرف نزنه میشینم گریه میکنم چون این شرطیه که براش گذاشتم

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:24

الهی قربونت برم که اینقدر دوستش داری مطمئنم اونهم دوستت داره من از قلبم فقط اینو تونستم بفهمم آجی .سعی میکنم باهاش حرف بزنم آجی .مرتضی هر بار که به خوابم اومد مستقیم باهام حرف نزد همش انگار یه نفر واسطه میشد البته یکی دوبار حرف زد که مخاطبش فقط من نیودم

اجی اون تورو هم دوست داره کلا همه خاصی هاشو دوست داره اجی

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:29

آجی به قرآن قلبم یه جوری شده اما هیچی به مغزم نمیرسه جدی میگم شاید بهم بخندین ولی به خدا جدی میگم .

یا خدا اجی مرتضی همون مرتضاس اجی

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:30

هیچی بهم نمیگه

دارم دیوونه میشم چی کار کنم

اجی والله منم نمیدونم چرا نمیگه مرتضی داداشی چرا امروز اینجوری شدی

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:43

آجی شاید ارتباط برقرار کردن براش سخت باشه آجی یعنی میشه امشب تو خواب بهمون بگه ؟

اجی منم احساس میکنم اره سختشه با خونواده خاص ارتباط برقرار کنه اجی من دارم میپرسم ازش چیزی نمیگه بهم

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:54

هرکاری کردم باهام حرف نزد
میشه ازش بخوای امشب بیاد تو خوابم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اجی بهش گفتم گفت ببینم چی میشه اجی نمیدونم داداشی چش شده اجی بهم میگه میخوام برگردم دیگه خسته شدم از اینکه گریه و غصه های خونواده خاصم پدرم مادرم مصطفی رو میبینم

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:56

آجی به خودت نمیگه امروز چی شده ؟ من فکر کردم به خودت گفته آجی . هر چی که هست خدا کنه خیر باشه

اجی میگه خسته شدم از اینکه گریه و غصه های خونواده خاصم پدرم مادرم مصطفی رو میبینم میگه میخوام برگردم

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:01

جان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چی میگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میگه میخوام برگردم اجی

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:09

شوخی میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال مرتضی خوبه ؟؟؟؟؟؟؟

نه والله اجی چه شوخی بهش میگم داداش حالت خوبه میگه اره کاملا خوبم فقط میخوام برگردم

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:11

اگه برگرده .....وای خدا
ایکاش برگرده آجی ایکاش

من که از خدامه برگرده اجی

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:17

من که از خدامه برگرده
باتمامه وجودم دلم میخواد برگرده
ولی چه جوری میشه اخه ؟؟؟؟

اجی داداشی بیش از اندازه داره بی قراری میکنه اخ داداش بمیرم برات

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:26

منم همینطور اگه برگرده که اولین آرزوم کنسرتشه . و اینکه از نزدیک ببینمش و یه شاخه گل محمدی بدم بهش. آجی باغمون یه بوته گل محمدی داره دلم میخواد هر وقت که میخوام برم تهران چند شاخه شو ببرم سر مزارش .اما اگه خودش برگرده که مستقیم میدم دست خودش

اخی عزیزم ایشالله برمیگرده مرتضی اجی بدتر داره بی قراری میکنه

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:26

نمیدونم به خدا گیج شدم
اگه برگرده کل فک و فامیلمونو شیرینی میدم
میشه ازش بخوای بیاد به خوابمم

اجی مرتضی الان بدتر بی قراری میکنه اجی شاید نتونم تو خوابم هم ارومش کنم اجی بزار ببینم شب تو خواب میتونم ارومش کنم اجی

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:32

باشه اجی چی بگم والا
دارم دیوونه میشم

تو دیگه اروم باش اجی ببینم داروهاتو به موقع میخوری معده ات بهتره اجی

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:37

آجی برگشتن مادیش یه معجزه ست ... اما معنوی که حتما بر میگرده منظورش از برگشتن موندنه آجی میخواد تا همیشه بمونه شاید یه بچه ای همین امروز متولد شده که میخواد راهشو ادامه بده البته مسلمه که هیچکی مث خودش نمیشه

اره اجی میدونم داداشی دیگه زده به سیم اخر میخواد برگرده اجی داداشی میگه میخوام برگردم تا برای همیشه پیشتون بمونم

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:38

جدیدا همش میخورم
یکم بهتر شدم ولی در کل تفاوتی نکردم

اجی داروهاتو همه اش میخوری یا چیز دیگه

نگار چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:44

عزیزم من با اجازت برم فردا عصر میام حتما
کاری نداری اجی ؟؟؟

اجی میشه جواب نظر قبلیتو که دادم بدی البته یه بار دادم اما ناپدید اگرم نمیتونی باشه بای اجی فردا عصر منتظرتم

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:49

آجی خدا کنه برگرده ...
یعنی میشه ؟

ایشالله اجی با این وضعیتی که مرتضی الان داره برمیگرده

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:59

بهش بگو خیییلی میخوایمش بهش بگو ما هم کنارش می مونیم و دیگه تنهاش نمیذاریم . اگه کسی هم خواست بد بگه نمیذاریم ..

اجی بهش گفتم گفت ازت خیلی ممنونم مریم جان ولی خدا باید بزاره برگردم

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 23:07

وای جواب منو داد ؟ مرسی داداشی من. مرسی آجییییی

به سلامتی اجی چشمت روشن عزیزم بهت که گفتم جوابتو میده

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 23:16

آره اصل کار خداست ... خدا
ممنونم آجی که بهمون امید دادی عاشقتم آجی

اره اجی خدا باید راضی باشه و بزاره مرتضی برگرده اجی قربونت برم اجی وظیفه اس راستی اجی پس داداشی تو قلبت جوابتو داد اره

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 23:27

نه آجی گلم .. جوابمو نداد فقط انگار قلبم یه جورایی شد یه حس عجیب

چه جوری اجی

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 23:34

یه چیزی شبیه به این که یه اتفاق خوب میخواد بیافته و استرس داری! وقتی یه نفس عمیق میکشیدم شدتش کم میشد . نمیدونم آجی شاید تلقین باشه . به نظرت تلقینه ؟ وای اگه من مرتضی رو از نزدیک ببینم ...

بعید میدونم تلقین باشه اجی حدس میزنم مرتضی با این همه بی قراری کردن میخواد برگرده

مریم چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 23:50

خدا کنه آجی .خدا هیچ بنده ای رو نامید نمیکنه هر دری رو ببنده یه در دیگه رو باز میکنه آجی به بزرگی خودش قسم یه سری نشونه از خدا دیدم که اگه بخوام بزرگیشو نادیده بگیرم از هر چیزی کمترم آجی . آجی با اجازه ت من دیگه کم کم برم و زحمتت رو کم کنم .

اجی نمیشه نری

مریم پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 00:00

هستم آجی تا هر وقت که خودت خواستی

فدات بشم اجی خوب چیکار کنم بهت وابسته شدم اجی

مریم پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 00:18

الهی فدای مهربونیات بشم منم بهت وابسته م .

خدا نکنه اجی جونم حالا اگه خوابت میاد برو بخواب اجی

مریم پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 00:27


آجی دوستت دارم . خودت هم بخواب آجی شاید فردا بهترین روز زندگیمون باشه .شبت نیلووووفری

إ اجی نریا من فعلا بیدارم

مریم پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 00:34

باشه آجی هر چی تو گفتی

قربونت برم اجی ببینم فردا صبح انلاینی

مریم پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 00:43

فردا صبح نه عزیزم خوابم . فردا شب حتما هستم آجی

وا اجی مگه چند ساعت خوابی

مریم پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 00:59

آجی من شبا تا دیروقت بیدارم به خاطر همین صبح خوابم آجی شب آرامشی داره که نمیشه با چیزی عوض کرد

منم دوست دارم بیدار باشم اجی ولی مرتضی میگه بخواب عزیزم در حالی که خودش یه کم اروم شده و خوابیده

مریم پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 01:07

مرسی آجی .ممنونم به خاطر حرفای قشنگت .خدارو شکر که مرتضی آرومه آجی شب خودت هم به خیر عزیزم

قربونت برم اجی اره خداروشکر ارومه اجی من که نتونستم ارومش کنم خودش خود به خود اروم شد اجی نخوابیا من بیدارم وظیفه اس اجی
مثل اینکه خوابت برد اجی باشه شبت بخیر

مامان نجمه سادات پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 17:13 http://najmesadat.niniweblog.com

دیگه حالم ازینایی که فقط میانی و به دروغ مطلب میزارن بهم میخوره

سلام اجی خوبی اروم باش اجی برات خوب نیست

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:06

سلام اجی . چطوری خوبی ؟؟
چه خبر ؟؟؟؟

سلام اجی خوبی منم خوبم خداروشکر اجی سلامتی اجی مرتضی دیشب تو خوابم خیلی گریه کرده بود از این همه دوری و دلتنگی اجی

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:14

هممون دلمون برای مرتضی تنگ شده
اروم شد اخر یا نه ؟؟

منم همینطور اجی دیشب خود به خود اروم شد و خوابش برد ولی اخر بیدار شد و با تو میخوابم یعنی هم زمان با من خوابش برد

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:20

هییی خدا
امروز حاش خوب بود یا نه اجی ؟؟؟

خوبه اجی ولی باز بی قراری میکرد امروز الان ارومه اجی

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:24

خدا رو شکر
دیگه چه خبر ؟؟؟

سلامتی اجی راستی تا کی تو وبم هستی

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:28

هستم فعلا اجی
تازه اومدم

خوش اومدی اجی معده ات چطوره فکر کنم خیلی بهتر شده درسته

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:33

بهتر که شده ولی خیلی بهتر نشده
ولی درکل خوبم

اجی تو داروهاتو به موقع بخور اون غذاهایی که دکترت بهت گفته نخور اونارو هم نخور خوب میشی ایشالله اجی

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:39

یاد داییم افتادم اونم اینجور چیزا رو به من هی یاداوری میکنه
هر سری زنگ میزنه بهم میگه میبینم هنوز زنده ای میگم اره دگه زودتر بمیرم راحت شی بهتره

اجی الان اخم هام رفته تو هم این چه دایی هست که تو داری نبینم دیگه باهاش حرف بزنیا

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:47

مگه میشه باهاش حرف نزنم
خیلی با هم صمیمی هستیم اونم واسه این که همسن مرتضاست
کلا خیلی شبیه مرتضاست
هم رفتارش هم قیافش حتی نوع صداش
هر وقت میبینمش یاد مرتضی میفتم

واقعا شبیه مرتضاس اجی عجب

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:54

بی شوخی میگم
خیلی شبیه مرتضاست
گاهی اوقات فک میکنم مرتضی جلومه

اجی من واقعا کنجکاو شدم این عکس داییتو ببینم اوه اوه اجی ناراحت نشیا از دستم اخه کنجکاو شدم

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 21:01

میدونم
بعدا که اومد خونمون یه عکس ازش میگیرم برات میفرستم حتما

واقعا اجی اخه عکس شخصیه ها ناراحت نمیشه داییت اگه عکسشو نشونم بدی

نگار پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 21:11

نمیدونم باید ازش بپرسم من که فک نمیکنم مشکلی داشته باشه

اجی نمیشه الان باهاش حرف بزنی ببینی مشکل داره یا نه چیکار کنم کنجکاویم بدجور گل کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد