lovely song
lovely song

lovely song

اولین سالگرد پرواز مرتضی

سلام دوستان خوبید خوشید سلامتید ایشالله که همیشه سلامت و موفق و شاد و خندون باشید دوستان ایشالله که تا به امروز عزاداری های همه تون قبول حق واقع شده باشه دوستان امروز ۲۳ آبانه روزی که پارسال مرتضی فوت کرد من ۱۷ آذر پارسال طرفدار مرتضی شدم اولین بار اومد تو خوابم ۱ ماه و ۸ روز دیگه هم ۱۷ اذره و یه ساله که طرفدار مرتضی میشم رفتنتش واسه ام سخت بود ولی عادت کردم به نبودش چون دوستش دارم و نمیخوام روحش در عذاب باشه پارسال یه عده پیدا شدن و در زمان حیات مرتضی براش شایعه مرگ درست کردن و مرتضی فقط سکوت کرد هیچی نگفت دلشو شکستن قلب پاکشو شکستن ولی ازشون گذشت شاید این یه عده باعث بدتر شدن حالش شدن دوستان این حرف های دلمه که باید میگفتم و خودمو خالی میکردم شرمنده اگه حرفام ناراحتتون میکنه این پست رو به همه طرفدارهای مرتضی تقدیم میکنم و ازشون میخوام تا براش یه فاتحه بخونن و صلوات بفرستن اینجوری روح پاکش شاد میشه ممنونم ازتون دوستان که بازم به وبلاگم سر میزنید 

نظرات 746 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 20:46

آره آجی از مدرسه برگشته بود مامانش خونه نبود اومد پیش من .وای آجی باهاش خوب رفتار نکردم .الان یکمی وجدانم اذیتم میکنه خخخ

إ اجی پس به هم نزدیک هستید اجی خونه هاتونو میگم اخی عیبی نداره اجی از این به بعد باهاش خوب رفتار کن تا وجدانت اذیتت نکنه

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 20:56

آره اجی خیلی نزدیک .. یکم خوب برخورد کردن باهاش برام سخته

وا چرا اجی راستش منم یه کم میترسم با خواهرزاده ام که هنوز ندیدمش و به دنیا نیومده وقتی بزرگ شد باهاش بد رفتاری کنم هر چند میدونم چون مهربونم خوب باهاش رفتار میکنم ان شالله

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 21:03

آجی میدونی چیه آخه این بیشتر وقتا خونمونه خیلی تو کارام سرک میکشه خیلی وقتا جواب منو هم میده اصلا حس نمیکنم بجه هست انگار قد یه آدم بزرگ میفهمه و جواب آدمو میده
به خدا ما بچه بودیم به خاله یا عمه جرات تو گفتن رو هم مداشتیم آجی

اوه اوه اجی عجب برادرزاده ای داری

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 21:15

خخخخ نمیدونم آجی شایدم من بد اخلاقم

اجی نه من تورو خوش اخلاق میبینم پس باید با خانواده هم خوش اخلاق باشی اجی

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 21:22

آجیی ناز وگلم ممنوووونم بابت نظری که واسم گذاشتی
عاشقتم

خواهش میکنم اجی وظیفه اس اجی کارتم عالیه ها اجی

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 21:35

آره آجی . چون بابرادرزاده هام احساس خودمونی بودن و هم خونی میکنم باهاشون راحت ترم و شاید باهاشون بد رفتاری کنم اما سعی میکنم در برابر بقیه صبور باشم . ولی آجی باید اخلاقمو بهتر کنم

بله اجی همینطوره باید هم صبور باشی هم خوش اخلاق باشی

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 21:57

اجی بازم ازت ممنونم

خواهش میکنم عزیزم من که کاری نکردم اجی

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 22:07

آجی در مورد اون نامه ای که دیشب میگفتی آخرش میخوای چیکار کنی ؟

نمیدونم اجی من که تا الانش توکل به خدا کردم و میکنم و اینکه خداروشکر که مامانم چیزی از نامه ام نمیدونه

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 22:17

آجی فقط خدا کنه مامان مرتضی رو ببینی پنج شنبه ها میرن سر خاک یا جمعه ؟

اجی دعا کن این کارو بدون دردسر و همینطور بدون اینکه کسی متوجه بشه انجام بدم نمیخوام باعث بشم پشت سر امپراطورم حرف بزنن اجی نمیخوام با فهمیدن جریان این نامه پشت سر امپراطورم غیبت کنن نمیخوام والله اجی پنجشنبه جمعه ها بیشتر میرن پیش مرتضی

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 22:33

آجی نگران نباش انجام میشه هر چی خدا بخواد همونه ..
من یه پیشنهاد دارم برات که نمیدونم درسته یا نه .بگم پیشنهادمو آجی ؟

اجی شرمنده برو جواب اون نظرتو بخون نمیدونم چرا هی جوابم غیب میشه اجی بگو اجی

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 22:52

اشکالی نداره عزیز دلم .آجی راستی تو اون پستی که گذاشتم صبر کردم تا بقیه بچه ها هم نظر بذارن و بعد من ج همه رو بدم عزیزم

قربونت برم اجی که اینطور اجی راستی پیشنهادت چی بود

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 22:54

آجی پیشنهادم یه مقدار بچگانه ست ولی میگم آدرس خونه ی پدر مرتضی رو بگیر و اونجا ببر نامه رو آجی البته من میدونم اینکار برات سخته

اوه اوه اجی مرتضی گفته فقط باید بهشت زهرا نامه رو به مادرم بدی نگفته ببر خونه بده

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 23:02

ای وای آجی ببخشید ..احتمالا خودش یه چیزی میدونه که گفته ببر اونجا آجی .نگران هیچی نباش پس ببر همونجا

اجی مرتضی ازم میخواد مادرش با خوندن نامه ام اروم بشه شاید چیز دیگه ای هم میدونه بهم نمیگه اجی عیبی نداره فدای سرت

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 23:13

آجی آخر این هفته میتونی بری ؟

اجی من که از خدامه اخرین هفته برم اما خانواده ام نمیرن فکر کنم باید تا تابستون صبر کنم شاید اون موقع رفتم

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 23:21

تااااااااا تابستوون آجی ؟ایکاش زودتر میتونستی عزیزم

اره اجی حالا شایدم زودتر رفتم اجی ۳۰ مردادم که رفتم داییم من و خانواده مو برد

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 23:50

آجی نمیشه با داییت بری ؟

اجی قرار بود اذر با داییم برم اما کار براش پیش اومد گفت جمعه میبرمت اما اونم نشد

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 23:59

آجی نگران نباش عشقم مطمئنم داییت می برتت. غصه نخول باشه ؟ آجی موهات صاف و لخته درسته ؟

چشم اجی سعیمو میکنم غصه نخورم اجی منظورم از جمعه همون اذر بود اجی چون قرار بود پنجشنبه برم اما نشد جمعه هم نشد اجی نه موهامو مرداد به خاطر اینکه ش.پ.ش داشت مامانم با ماشین زد کم کم داره بلند میشه

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 00:16

آجی مواظب سلامتی خودت باش عزیزم بذار موهات بلند و خوشکل بشه
آجی تو پستم کسی نظر نذاشت عشقم .تا فردا صبر میکنم اگه کسی نذاشت پاکش میکنم .از تو و معرفتت بیییی نهایت ممنونم آجی تو دوست خوب منی

چشم اجی موهام بلند شده ولی نه مثل اون عکس تولدم که نشونت دادم اجی اخی عزیزم نه اجی بزار پستت بمونه درسته کسی برات نظر نذاشته ولی من گذاشتم بازم میزارم چون هم کارت عالیه هم اینکه دوست دارم مرتضی هم از این عکسا خوشش اومده خواهش میکنم اجی ناراحت نباشیا

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 01:24

خخخخخخخخ
فردا زود شاید حوالی 5 غروب

اخ جووووووووووووووووووووون هورررررراااااااا اجی
اجی برو بخواب الان فردا بیدار شدی زودتر کاراتو انجام بدی و زودترم انلاین بشی اجی دیرم اومدی اشکال نداره اجی

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 01:30

واقعا دووست دارم اجی

منم همینطور اجی منم دوست دارم اجی
اجی حالا برو الان بخواب تا کارهاتو به موقع انجام بدی و به موقع بیای سایت افرین آجی حرف گوش کنم
__________
اجی اونارو هم حذف کردم کلا 11 تا نظرایی که بحث پست سدو پاک کردم اجی حالا دیگه برو لالا کن مرتضی هم لالا کرده
____________
چشم اجی نگران نباش چیزی نمیگم

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 01:46

آجی ممنونم ازت شبت عالی، پرتقالی

خواهش میکنم اجی وظیفه اس شبت خاص و امپراطوری باشه اجی

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 14:31

آجی سلااااام خوبی ؟؟؟

سلام اجی خوبی منم خوبم شکر اجی تو چطوری چرا میخندی

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 14:34

آجی از اینکه به فکرم بودی خوشحالم آجی نازم به خدا شرمنده م کردی

اجی دشمنت شرمنده وظیفه اس اجی کاری نکردم خوشحالم که خوشحالت کردم عزیزدلم

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 14:40

آجی یه چیز بگم ؟ احتمال داره چون اسم من و آوردی کسی تو پستت نظر نذاره .اصلا ناراحت نشو

عیبی نداره اجی من فقط به خاطر مرتضی عضو اون سایت شدم و به خاطر مرتضی پست گذاشتم برام مهم نیست کی نظر میزاره کی نظر نمیزاره

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 14:44

دقیـــــــــــــقا آجی برا من همینقدر کافیه که مرتضی ازت خواسته من و خوشحال کنی آجی .من مطمئنم داداشی از یکی از عکسنوشته هام خوشش اومده چون اومد به خوابم خوابمو تو همین تاپیک جامع نوشتم
البته الان پشیمونم که نوشتم

اجی پشیمون چرا اخه اجی بزار برم ببینم چیه خوابت

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 14:57

الان اون عکس نوشته رو برات آپلود میکنم تو این سایت هم گذاشتمش .آجی همونشب که کارم تموم شد خواب دیدم
آجی مسجد محله مون کنار یه چهار راهه .سر چهارراه هم یه سوپر مارکته دیدم داداشی جلو سوپریه وایستاده انگار متوجه من شد ،دیدم داره میاد سمت من اما همینکه به من رسید یهویی دیدم نیست اما دیدم یه مرد میانسال ناشناس روبروم وایستاده و به من میگه با من بیا اولش کلی خجالت کشیدم آجی ولی بعدش باهاش رفتم .دیدم منو برد روبروی مسجد و یه تیکه از آسفالت و بهم نشون داد و گفت :خوب نگاه کن ! ببین آسفالت داره بهت یه چیزی میگه خوب نگاه کن

اجی خوابتو اونجا خوندم عجب خوابی دیدی اجی

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 15:08

آجی داداشی خودش مستقیم حرف نزد اون مرد هم موهاش جو گندمی بود با کت سبز رنگ
آجی مرتضی هم همون لباسی تنش بود که تو کاور روزهای سخت پوشیده بود یه پیراهن سبز با ژیله سرمه ای با اون کلاه که جلوش لبه داره

همون کلاهی که مرتضی همیشه تو کنسرت هاش سرش میذاشت اجی

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 15:27

آره آجی همون کلاهی که تو کاور روزهای سخت هست
راستی آجی از هلنا پرسیدم نمیشه یه جوری ارسالیامو کم کنم یه جوری که پست ها به صفحه آخر نرن ؟ اونهم گفت نه راهی نداره

اجی حذف نکن بزار بمونه من دوست دارم ارسالی هات کم بشه پس بزار بمونه اجی به خاطر من و مرتضی اینکارو نکن

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 15:37

الهی فدات شم آجی آخه دیگه خجالت میکشم به خدا نظر بذارم 1026 تا شده آجی !ولی خب حق بچه ها ضایع میشه تاپیکشون میره صفحه آخر عزیز دلم

اجی تو حالا پاک نکن بزار بمونه

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 15:46

به روی چشم آجی به روی چشم

چشمت بی بلا اجی

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 15:56

مرسی عشقم خیلی دوست دارم آجی الهی خدا ازت راضی باشه عزیزم .مرتضی که میدونم راضیه
مطمئنم خدا هم دوست داره چون دل هیچکس و نمیشکونی

خواهش میکنم اجی وظیفه اس مرتضی که اره همیشه راضی بوده و هست خدارو نمیدونم اجی ان شاءلله خدا از تو هم راضی باشه اجی دعام کن

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:08

قربونت برم آجی وقتی خلق خدا ازت راضین خود خدا هم ازت راضیه عشقم .مواظب دل پاک و مهربونت باش عزیزم

اجی من در مورد نتم ناراحتم

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:14

چرا آجی ؟ مگه چی شده ؟

اجی همه اش دو روزه از حجم نتم کم میشه قبلا ۳ روزه کم میشد دو روز پیش اینستاگرامو حذف کردم چون فکر میکردم شاید به خاطر سریع باز کردن عکس هاش هست که زود کم میشه از نتم اما فایده نداشت

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:20

آخه چرا آجی .شاید نرخ و تعرفه تغییر کرده آجی هزار ویک قانون درمیارن
هنوز با گوشی میای درسته ؟

نرخ و تعرفه چیه اجی اره اجی با گوشی میام والله خودمم نمیدونم

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:25

حتما هزینه داره میره بالا آجی والا خودمم نمیدونم آجی خخخخ
آجی من دیگه کم کم رفع زحمت کنم ببخش آجی

نه توروخدا نرو اجی نرو

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:29

الهی فدات شم آجی هستم

اجی تو تا حالا همین اتفاقی که بهت گفتم برات افتاده

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:35

آره آجی یه وقتایی اینجوری میشه باور میکنی آجی ؟بعضی وقتا میشه که مثلا پریروز که شارژ کردم امروز تموم میشه احتمالا به خاطر باز و بسته کردن و تعداد صفحه های زیاده آجی

اجی من منظورم اینکه یه بسته 12GB واسه گوشیت بخری و دو روزه حجمش بشه 11 اونجوری میگم

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:44

آره آجی اتفاق افتاده گاهی وقتا پیش میاد سر 2 روز حجمم تموم میشه آجی به خاطر باز و بسته کردن صفحه هاست آجی
آجی رفتی ؟
آجی مامانم صدام میزنه باید بریم خرید آجی من ساعت 8 یا 9 شب بر میگردم باشه عزیزم ؟

باشه اجی برو به سلامت خوش بگذره

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:46

آهان آجی همون شاید مصرفت زیاد شده عزیزم
آجی تو رو خدا ببخش اگه افلاین شدم برمیگردم آجی دلم نمیاد از دستم ناراحت شی عزیزم

نه اجی عیبی نداره برو به سلامت اجی منتظرت میمونم تا برگردی

مریم چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 16:55

ممنونم ازت عشقم

خواهش میکنم عزیزدلم برو به سلامت اجی مواظب خودت و قلب مهربون و پاکت باش

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 21:54

اجی فردا خونه عموم دعوتیم
بذار داییمو راضی کنم جمعه بیاد خونمون
البته اگه دوستاش بذارن

اجی اگه داییت میاد خونه عموت همونجا عکسو بگیر نه اینکه فردا راضیش کنی جمعه بیاد خونه تون پس فردا همونجا عکسو بگیر

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 22:05

داییم بیاد خونه عموم ؟؟
عمرا عموم ابش با داییم تو یه جوب نمیره
داییم چون شر و شیطونه عصاب عمومو خرد میکنه شدیدا

اجی اخه چرا یادت رفت از داییت عکس بندازی

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 22:18

من فراموشی گرفتم جدیدا
همه چیو یادم میره
الان یه چیزی بهم بگی فردا یادم میره

اجی دیگه نبینم از مرتضی دلگیر باشیا اگه از مرتضی دلگیر باشی یعنی از منم دلگیری
اجی خوب معده ات چطوره خوبه داروها اثرشو کرده

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 22:33

اجی به خدا کلافم
خسته شدم
هر چی نوشته بودم حرفای دلم بود
یه دلهره خاصی دارم هیچی عادی نیست همه چی بهم ریخته
عصبیم بلاتکلیفم
چی کار کنم ؟؟؟؟

منم کلافه هستم منم دلتنگ مرتضی هستم اجی ولی نمیتونم یه چیزی از گل نازک تر به مرتضی بگم اجی درکش میکنم مرتضی خیلی تو این دنیا درد کشید قلبشو شکستن هیچی نگفت فقط سکوت کرد منم کسی قلبمو بشکنه هیچی نمیگم هیچی پس سعی کن از مرتضی دلگیر نشی

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 22:38

به خدا دلگیر نیستم
کلافه شدم
یه جوریممم
توی دلم اشوبه

اجی از خدا و مرتضی کمک بخواه خودشون کمکت میکنن از این حال و روز در بیای

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 22:46

با وجود این که انقدر کمک خواستم خسته شدم
ولی بازم ادامه میدم

اجی من با اینکه به نبود مرتضی عادت کردم ولی بعضی اوقات گریه ام در میاد اما بعدش اروم میشم اجی نگفتی اجی معده ات چطوره

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 22:52

بد نیست
ولی نصفی از مواقع یادم میره قرصامو بخورم

اجی من الان از دستت اینجوریم
نبینم باز یادت بره ها اجی تو دستت بنویس داروهام و تو اون یکی دستت بنویس عکس گرفتن از داییم لینجوری یادت نمیره

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 23:00

اره خوب راه حل خوبیه حتما امتحان میکنم
خوب دیگه چه خبر؟؟؟؟؟

بله که راه حل خوبیه به شرطی که دستاشو نشوری وگرنه نوشته دستت میره اجی سلامتی اجی خبرا که پیش شماست

نگار چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 23:08

چه خبری والااا
اجی من با اجازت برم شام بعدشم که بخوابم
اخه فردا کلاس دارم
کاری نداری اجی ؟

وا اجی چه خبره اخه الان میخوای شام بخوری البته خودمم چند دقیقه پیش خوردم باشه اجی برو مواظب خودت و سلاکتیت باش یادت نره قرص هاتو حتما به موقع بخوری و عکسم بندازی از داییت شبت بخیر عزیزدلم

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 14:05

سسلام اجی
چطوری خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام به به اجیم اومده وبم
ممنونم اجی خوبم شکر خوب اجی بگو ببینم داروهاتو خوردی داییتو راضی کردی فردا بیاد خونه تون فقط وای به حالت بگی راضی نشد

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 14:13

قراره قرصامو خوردم
فردا داییم با دوستاش جایی قرار داشت
رار شد شنبه یکشنبه بیاد
قول داد خیرسرش

اجی بیخیال عکس شدم

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 14:18

اااااا اجی این چه حرفیهههههههه
چرا ؟؟؟؟؟؟

خوب زودتر عکس میخواستم که نشد اجی البته من صبورم چشم اجی تا شنبه صبر میکنم عکس داییتو نشونم بدی نشد یکشنبه باید نشونم بدی اجی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 14:24

باشه چشم اجی حتما راضیش میکنم بیاد
عکس بگیرم
چه خبر اجی جونم ؟؟؟؟
منم هیچ خبری ندارم بگماا

چشمت بی بلا اجی سلامتی اجی دارم غیر ممکن امپراطورو گوش میدم

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 14:30

منم دارم ستایش رو گوش میدم خیلی بهم ارامش میده
خیلی زیادددددددددددد

همه اهنگ های مرتضی به منم ارامش میده اجی به خصوص غیر ممکن و نگران منی و زیادی و یکی هست میدونی اجی الان مرتضی تو قلبم اینجوریه

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 14:38

منم همین جور همه ی اهنگاش ارامش میده
امروز تو مدرسه موقع دادن کارنامه ها
مرتضی گذاشته بودن اصن یه وضعی شده بود
استرس داشتم تا صداشو شنیدم
اروم شدم
اروم اروم
وقتا کارنامه ها رو دادن گریم گرفت شدید

اجی دوستات موقع کارنامه دادن اهنگ مرتضی زو گذاشته بودن یا مدرسه گذاشته بود
خوب بگو ببینم اجی حتما معدل ۲۰ انضباط ۲۰ نمره هاتم که ۲۰ هست اره

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 14:47

خود مدرسه گذاشته بود
هم اینک اعلام میکنم نگار پاشایی دانش اموز سال سوم انسانی با معدل 19/79 ترم اول را به پایان رساندم
باشد تا به نمراتم در سال سوم انسانی ایمان بیاورید
به جز یکی از درسام که 17 شده بودم همش 20 بود
انضباتم که 20 دیگه

چه اعتماد به نفسی داریا اجی بله بله اجی من شاگرد اول مدرسه اس افرین اجی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 15:01

بله چی فک کردی معلومه که شاگرد اولم
اجی متولد چه ماهی هستی ؟؟؟؟؟؟؟

بله بله همیشه شاگرد اولی چون با مرتضی فامیلی
۲۶ خرداد تولدمه اجی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 15:08

خخخخخخ اگه فامیلیم پاشایی نبود شاگرد اول نمیشدما
من 20 مردادم
خواهرم 6 مرداد

واقعا اجی واقعا با مرتضی تو یه روز به دنیا اومدی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 15:13

اره اجی تو یه روز به دنیا اومدم
اوایل نمیدونستم ولی بعدش فهمیدم خیلی ذوق کردم

کاش منم مردادی بودم البته مرتضی ماه تولدمو خیلی دوست داره لحظه شماری میکنه واسه تولدم
راستی اجی خواهرزاده ات چطوره خوبه

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 15:23

انقدر اخلاقیاتم شبیه مرتضاست که خدا میدونه
مثل خودشم دقیقا کپیه خودشم جدیدا مامانم مرتضی صدام میزنه
فنقلی منم خوبهههههه
اجی من تنهام تازه ناهار درست کردم بخورم
من رم ناهارمو بخورم ظرفاشو بشورم بیام
فعلااا

اجی خدا بگم چیکارت نکنه

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 16:51

سلام دوباره بر اجی گلم
ببخشید طول کشید رفتم حموم تمیزشم میخوام برم مهمونی مثلا
اجی یه سوال دارم واسه چی تو جواب کامنت قبیلم گفتی خدا بگم چی کارت نکنه ؟؟

سلام اجی خوبی خسته نباشی عیبی نداره اجی فدای سرت به سلامتی انشاءالله اجی اخه حرف خنده داری زده بودی
اجی میشه یه عکس از خودت بگیری نشونم بدی ببینم چه شکلی هستی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:14

اجی میخوای تو سایت بفرستم ؟؟؟؟؟؟
میشه ها

بله اجی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:34

مرسیییییییییییی
اجی میگم میشه عکستو بدی ببیننت ؟؟؟

خواهش میکنم عزیزم ایمیلتو بده عکسمو اونجا میفرستم

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:39

رمز ایمیلمو یادم نیست اجی میشه تو سایت بفرستی ؟؟؟

باشه اجی فقط باید قول بدی به کسی نشونش ندی و فقط خودت ببینی باشه

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:48

اجی خیلی نازی
باشه اجی به کسی نشون نمیدم

منو میگی اجی ممنونم تو که از من خوشگلتری اجی افرین اجی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:56

نه بابا این چه حرفیه
خوب دیگه چه خبر ؟؟؟

سلامتی اجی واقعا راست گفتما خیلی نازی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:59

مرسیییییییییییییییییییییییییییی عشقممممممممممممم

اجی ببینم اون ا.ب.ر.و.ه.ا.ت.و برداشتی

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 18:03

نه مدل خودش برداشته بود من کاریش نکردم والا

ابروهای منو دیدی اجی اصلا یه بارم برش نداشتم تو هم هیچوقت برنداریا افرین اجی حرف گوش کنم

نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 18:08

باشه چشم
اجی با اجازت من برم حاضرشم برم مهمونی خونه عموم
کاری نداری اجی ؟؟؟؟؟؟؟
با اجازه
خدافظ عشقمممممم

چشمت بی بلا اجی عزیزم چشم برو اجی راستی بی ارایش بریا من دوست دارم اجی نگارم مثل اجی الهه اش ساده بره مهمونی افرین عزیزم برو به سلامت اجی مواظب خودت باش و زیاده روی نکنیا افرین

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 21:57

سلااااااااااااام عزیزم خوبی آجی من ؟

سلام به روی ماهت خوبی اجی منم خوبم شکر تو چطوری اجی خوبی خسته نباشی خرید دیروز خوش گذشت اجی

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 22:03

ممنونم عشقم مرسی .آره من عاشق بیرون رفتن با مامانم هستم آجی حتی اگه خرید هم نکنم عزیزم

ان شاءالله که همیشه سلامت و خندون باشی اجی

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 22:21

ممنونم آجی عزیز.همچنین خود خودت
آجی واقعا معذرت میخوام که بدقولی کردم عزیییزم دیشب نشد بیام

قربونت برم اجی ممنونم اشکال نداره اجی فدای سرت
راستی اجی حال دختردایی دوستت چطوره خوب شده

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 22:30

آجی خیلی وقته ازش خبری ندارم فک کنم بهتره خبرش و میگیرم و بهت میگم عزیزم

اره اجی فردا حتما به دوستت زنگ بزن

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 22:38

باشه عزیز دلم .ممنونم که خبرشو میگیری عزیییزم
آجی ایکاش پیش هم بودیم !

خواهش میکنم عزیزم وظیفه اس اخه دختردایی دوستت منو یاد اجی زهرام میندازه البته همیشه به یادشم اجی اما شاید دیگه اجیم منو دوست نداشته بیخیال اجی اخی عزیزم مگه کنار هم نیستیم اجی

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 22:49

اونم دوست داره آجی مطمئنم
آجی نزدیک هم ایکاش بودیم و میدیدمت ولی حیف
آجی باز این برادرزاده ی ف.ض.و.ل من اومد آجی اگه افلاین شدم دلخور نشو آجی باشه ؟میرم تا بیاد بازی کنه من نیم ساعت یا 45 دقیقه دیگه برمیگردم آجی باشه ؟شایدم زودتر آومدم

بعید میدونم اجی اشکال نداره اجی اگرم بودیم مامانم نمیذاشت ببینمت باشه اجی منتظرتم تا برگردی

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 23:15

آجی من برگشتم ببخش

خوش اومدی اجی اشکال نداره راستی اجی تو اگه گوشی داشته باشی از طریق wifi هم میتونی بیای نت یعنی نت گوشیتو با wifi وصل کنی و بیای نت

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 23:27

نه آجی گوشیم قابلیت هاش پایینه.. نمیشه عزیزم

کدوم قابلیت هاش پایینه اجی

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 23:31

آجی داداشی تو قلبت خوبه ؟

بله خوبه اجی اینجوریه الان

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 23:42

آجی کی بیدار میشه ؟

وقتی میخوام بخوابم مرتضی بیدار میشه هم زمان با من لالا میکنه

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 23:52

آجی سلام من و بهش برسون و بهش بگو دل ما واست تنگ شده

بیدار بشه چشم اجی میگم مرتضی هم دلتنگ همه اس اجی

مریم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 23:57

آجی خیلی ماهی

منو میگی اجی توروخدا خجالتم نده اجی

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 00:13

اجی مزاحمت نمیشم عشقم

نه اجی مراحمی اجی اگه میخوای بری برو اسراری ندارم شبت بخیر اجی

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 00:24

آجی شبت شیک دووووووووووووست دارم

شبت امپراطوری اجی دوست نداشتم بری ولی باشه اجی منم دوست دارم

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 00:34

آجی فردا بهت حتما سر میزنم الان نمیخوابی عزیزم ؟گفتم شاید دلت بخواد بخوابی ولی نتونی بگی عزیزم

,دیر میخوابم اجی میدونی اجی دیشب مرتضی تو خوابم دلش گرفته بود گفت واسه ام دلنوشته تو بخون منم خوندم اخرم گفت میخوام برگردم جدیدا اینو میگه

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 00:40

جدی آجی یعنی میخواد برگرده ؟ایکاش میشد آجی

اره اجی اخه امروز آتوسا جون که ۳۰ دی عضو شده بهم گفت دیشب مرتضی گرفته بود گفت برم پیش الهه یه ذره باهاش درد و دل کنم والله اجی دیشب که اومد پیشم همیشه پیشمه دیشب زود خوابید مرتضی

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 00:50

آجی آتوسا خواب داداشی رو دید ؟ تو خواب اینا رو بهش گفت ؟

امروز بعد از ظهر خواب مرتضی رو دید اجی اما نصفه اخه اتوسا جون بهم گفت مرتضی عادت داره کامل به خوابش بره یعنی اینکه درست به خوابش این حرفارو هم خود مرتضی به اتوسا جون تو قلبش زده بود

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 00:57

آجی رفتی؟

نه بابا اجی نرفتم اجی داداشی از خواب بیدار شد:جوابش به تو (مریم جانم سلام خوبی الهه جان گفت چی گفتی بهم منم دلتنگتم نه تنها دلتنگ تو بلکه دلتنگ همه هستم دیشب دلم گرفته بود دلنوشته الهه جان رو خوندم اروم شدم)

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 01:01

الهی.. آجی خوش به حالت که اینقدر دوست داره

اجی مرتضی تو هم همون قدر که منو دوست داره تو هم دوست داره اجی فرقی نداریم مرتضی کلا خانواده خاصشو به یه اندازه دوست داره

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 01:08

آجی به داداشی از طرف من بگو سلام داداشی گلم ممنونم ازت زود به زود بیا به خوابمون دلتنگمون نذار .دیگه هیچکی نمیتونه جاتو تو قلبمون بگیره
آجی این حرف و از ته ته دلم به داداشی گفتم حتما بهش بگو

مرتضی:خواهش میکنم مریم جانم چشم عزیزم میام تا جایی که امکان داشته باشه میام بله میدونم عزیزم هیچکس نمیتونه جامو تو قلبت بگیره خوشحالم که انقدر با الهه جان گرم و صمیمی شدی عزیزم

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 01:24


وای آجی مرسی کلی باهام حرف زد
آجی بهش بگو آخه الهه خیلی مهربونه هم اینکه فقط از طریق الهه میتونم باهات حرف بزنم داداشی تو خواب که مارو تحویل نمیگیری فقط از کنارمون رد میشی خخخخ شوخی کردم داداشی واقعا ازت ممنونم همینقدر که هم اومدی به خدا از سرم زیاده . داداشی ممنونم که یه نفر و فرستادی به خوابم .یه بارم خواب دیدم داری یه آهنگ جدید میخونی .یه بار دیگه هم دیدم داری میگی آهنگ اسمش عشقه تقدیم به همه ی هموطنان عزیزم

مرتضی:اون که بله الهه جانم خیلی مهربونه به قول خودش به من و سونگ رفته
خواهش میکنم عزیزم وظیفه اس بله بله میدونم شاید دفعه بعد تو خوابت تونستم باهات حرف بزنم

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 01:37

آجی یعنی سونگ هم اینقدر مهربون و خوش قلبه ؟
آجی داداشی ناراحت نشدکه این حرفا رو زدم ؟
بهش بگو داداشی اشکالی نداره حرف نزدی فقط به خوابم بیا ببینمت چون میدونم شاید خدا نخواد حرف بزنی .از خدا میخوام تا اجازه بده منت بذاری به سرم و بیای به خوابم

بله اجی سونگ و مرتضی عین هم هستن کپ هم هستن من اگه میدونستم مرتضی انقدر شبیه سونگه زودتر طرفدارش میشدم اما انگار قسمت نبود
مرتضی:نه عزیزم چه ناراحتی حرفای دلتو زدی چرا باید ناراحت بشم
چشم خدا اگه اجازه داد میام

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 01:49

الهی من بمیرم چشمت بی بلا داداشی همینقدر که ازم راضی هستی برام یه دنیا کافیه .به خاطر همه چیز ازت ممنونم شبت شیک داداشی مزاحمت نمیشم
آجی امشب همش با مرتضی حرفیدم

مرتضی:خدا نکنه مراحمی عزیزم هر وقت خواستی باهام حرف بزنی به الهه جانم بگو
شبت خاصی عزیزم (اینو مرتضی گفتا اجی)
اره اجی میدونم عیبی نداره
اجی حتما الان خوابت میاد درسته برو بخواب اجی شبت بخیر

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 02:03

ممنووووووووووون داداشی گلم شب شما هم پر از فرشته های بالدار و سیب های سرخ بهشتی ...
مرسی آجی خوشکلم تو هم بخواب عزیزم ..
تا فردا ..

مرتضی:ممنونم عزیزدلم
شبت بخیر اجی

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 20:13

سلاااااااااام آجی ناز من خوبی ؟

سلام به روی ماهت اجی خوبی اجی خسته نباشی منم شکر خوبم اجی تو چطوری اجی
راستی اجی به دوستت زنگ زدی

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 20:21

سلام عزیییز دلم ای وااااای به خدا یادم رفت الان بهش اس میدم آجی

اشکالی نداره اجی حدس میزنم حال دختردایی دوستت بهتر شده ولی تو برای با خبر شدن از حالش زنگ بزن

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 20:24

آجی همین الان اس فرستادم منتظر جوابم عزیزم اتفاقا خوب شد که گفتی چون خیلی وقته بهش اس ندادم

خوبه اجی وای وای چقدر نگرانم چیکار کنم دیگه اخلاقمه اجی انشاءالله که حالش خوبه

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 20:33

الهی فدات شم هر وقت ج داد بهت میگم باشه آجی؟

خدا نکنه اجی چشم اجی راستی مامان معصومه امروز پیش مرتضی بود اما تنها نه با یکی از هوادارهای مرتضی که اسمش صدراست اجی مرتضی گفته باید تو باشی و مادرم و من یعنی سر مزار مرتضی من باشم و مرتضی و مادرش ولی اخه کی این اتفاق میفته

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 20:42

آجی بالاخره یه روز میاد آجی نگران نباش اصلا
بالاخره وقتش سر میرسه آجی دلواپس نباش

سعیمو میکنم اجی مرتضی و سونگم دلداریم میدن ولی این وظیفه تو دوشم سنگینی میکنه اجی تا درست انجامش ندم راحت نمیشم

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 21:02

آره آجی اصلا عجله نکن عشقم خدای مرتضی شرایط و برات یه جوری فراهم میکنه که راحت بتونی نامه رو به دست صاحبش برسونی

عجله نه بابا اجی من اصلا عجله ندارم فقط یه کم نگرانم
••••
اجی فکر کنم برادرزاده اومد سراغت

مریم جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 21:36

خخخخ نه آجی نه برادرزاده م نیومد .. سرم گرم یکی از پست ها بود عزییزم آجی ببخش دیر ج دادم

اجی خندونمت
عیبی نداره اجی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد