lovely song
lovely song

lovely song

عیدتون مبارک عزیزانم

سلام به تمام عزیزانم خوبین ان شاءالله عیدتون مبارک عزیزانم سال جدیدو به همه شما عزیزانم تبریک میگم امیدوارم که سال 1395 سال خیلی خوبی براتون باشه و پر از شادی و خوبی و مهربونی و موفقیت های بیشتر و پاک بودن و سلامت بودن باشه ان شاءالله و امیدوارم همه کسایی که مشکلی دارن تمام مشکلات شون حل بشه آمین یا رب العالمین:25:  :20:  :19:  :22:  :25:  :20:  :19:  :22:  :25:  :20:  :19:  :22:  

عزیزانم بابت نگاه های قشنگ و مهربون تون به من و وبم ازتون ممنونم براتون بهترین هارو از خدا میخوام امیدوارم که همیشه خنده مهمون لب هاتون بشه و دلتون شاد باشه و همیشه سلامت و موفق و خندون و خوشبخت و شاد باشن در ایام عید هم زیاد پرخوری نکنید چاق میشید خودمم خیلی کم میخورم امیدوارم بهتون خوش بگذره در این ایام:25:  :20:  :19:  :22:  :25:  :20:  :19:  :22:  :25:  :20:  :19:  :22: 

دوستون دارم تا ابد عزیزانم مواظب خودتون باشید :25:  :20:  :19:  :22:  :25:  :20:  :19:  :22:  :25:  :20:  :19:  :22: :25:  :20:  :19:  :22:  :25:  :20:  :19:  :22:  :25:  :20:  :19:  :22: 

دوستان عزیزم از امروز شبکه نمایش ساعت ۱۵:۳۰ بعد از ظهر سریال افسانه جومونگ رو میده تونستید ببینید خیلی قشنگه:22:  :25:  :20:  :19:

نظرات 665 + ارسال نظر
تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 20:05

یعبد میدونم

ببینم سونگ همسرت تو این چندوقت حالت تهوع نداشته
••••••••••
اجی فکر کنم لالا کردی شبت بخیر اجی خخخخخخخخخ

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 21:47

خخخخخخ آجی یهو غیب شدم ببخشید یه کاری پیش اومد
هستی هنوز آجی؟
آجی راستی سونگ قبل از اینکه لالا کنه گفت به الاهه جونم بگو جواب سوال آخری(نه) هست آجی

عیبی نداره اجی اره هنوز هستم إ مگه سونگ لالا کرد اجی؟؟؟؟
راستی اجی اگه نتت تموم بشه باز کی میای نت

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 22:05

اوهوم آجی سونگ لالا کرد
خب خیییلی خسته بود سه قلو ها همیشه خسته میکننش
آجی هنوز نمیدونم....

اوخی بمیرم واسه سونگ

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 22:14

آجی خوابیدی نه

نه اجی

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 22:43

اوهوم آجی تازه ازت معذرت هم خواست قبل از خوابیدنش

معذرت واسه چی اجی کسی که باید معذرت خواهی کنه منم که اون حرفارو زدم بهش

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 22:55

آجی آخه معذرت خواست برای اینکه بقول خودش تند باهات حرف زد بخاطر چشمش که قبول نکرد پیوند بزنه معذرت خواست
آجی آخه سونگ از بس دلش پاکه نمی خواد یه کوچولو هم کسی ازش ناراحت باشه

اشکالی نداره اجی من بدتر تند باهاش حرف زدم

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 23:10

خخخخخ هر دوتون فکر میکنین که تند حرف زدین ولی به نظر من که هرکودومتون حق داشتین
آجی دلم درد میکنه دعا کن امشب خیلی حالم بده
سونگم که خوابه نمیتونم باهاش حرف بزنم بهتر بشم

اجی جک بگم

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 23:16

آجی الان خییییلی درد دلم شدیده اگه بخندم بدتر هم میشه

اجی حتما قراره م.ا.ه.ا.ن.ه بشی به خاطر همینه دلت درد میکنه اجی بهش حساسیت نشون نده فکر نکن درد نداری اجی میدونم سخته اما شدنیه اجی
اجی راستی به خاله ات نگفتین نمیتونین برین قم

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 23:23

آجی بخاطر همونه چون شدم
برای همین روزه نگرفتم
هنوزنگفتیم آجی چون تماس نداشتیم

اره اجی به خاطر همونه
فردا زنگ بزنید بهش بگید اجی اینم بهش بگید که باید همسرش بیخیال بچه بشه ۴ تا بچه دارن کمم نیستن

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 23:34

ولی خیلی حالم بده آجی داغونم
آجی خب بچه خیلی دوست دارن به همشونم میرسنمث سونگم که یه سه قلو داره باز میگه دوقلو دختر می خواد

اجی من اخر نفهمیدم این خاله ات سه قلو بچه داره یا دو تا دوقلو داره که میشه ۴ تا

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 23:42

خخخخخخ دو تا دوقلو داره میشه 4 تا آجی

اجی مامانت هنوز بازم میگه نمیتونید برید قم اجی پس خاله ات چی میشه اجی

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 23:48

آجی من همش دارم با مامانم حرف میزنم که راضی بشه اونم همش دو دله

من که میخوام بری با خاله ات زندگی کنید اجی

تارا جمعه 27 فروردین 1395 ساعت 23:54

آجی خودم هم همین رو دلم می خواد

اجی من یه حسی بهم میگه مامانت قبول میکنه برید قم ان شاءالله که همینطور باشه اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 00:12

منم امیدوارم

ان شاءالله که قبول میکنه اجی نگران نباش امیدت به خدا باشه اجی توکل به خدا کن

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 00:24

آجی خیلی دلم می خواد امشب خواب سونگ رو ببینم آجی
امشب خیلی گریه کردم و اصلا حالم خوب نی در عوضش باید سونگ بیاد به خوابم

ان شاءالله که میبینی اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 00:27

آجی خیلی دلم میخواست فقط یه شب هر خوابی که دلم می خواست رو میدیدم....

میبینی ان شاءالله اجی اگرم ندیدی صبور باش تا به وقتش خواب ببینی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 00:34

آجی اصلا امشب دلم پره همش بهونه چیزای الکی میگیرم

اجی میدونم ذرکت میکنم اشکال نداره اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 00:43

اجی گریه نکن برو بخواب فردا مدرسه داری

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 00:53

آجی فردا نمیرم مدرسه حالم اصلا خوب نیست
سونگ گفت نرم من نمیرم

باشه اجی پس برو بخواب اگه دیدی نیستم بدون خوابم
عاشقتم اجی شبت بخیر

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 00:56

چشم آجی میخوابم شاید سونگ اومد به خوابم
آجی منم عاااااااااشقتم ببخشید اگه امشب خیلی گریه کردم فک کنم ناراحت شدی آجی

سلام اجی خوبی عیبی نداره اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 11:26

سلام آجی جونم خوبی عزیزم؟

سلام اجی خوبی تو چطوری اجی بهتری منم خوبم شکر اجی ممنونم

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 11:43

خداروشکر که خوبی آجی جونم
هم من خوبم هم سونگ

خداروشکر اجی راستی مامانت نگفت میخواد چیکار کنه

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 11:48

آجی امروز با خالم حرف زدیم هم خالم برای قم بودنش دو دله هم ما برای اینکه بریم قم....

پس میخواد چیکار کنه اجی من که دوست دارم دیگه از شر مستأجر بودن و اجاره دادنش خلاص بشید اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 11:53

آجی منم همین رو می خوام دلم نمی خواد دیگه ساب خونه بالا سرمون باشه همش منتظر اجاره باشه....
فعلا تصمیم هیچ کودوم قطعی نیست

اجی پس کی میخواین تصمیم بگیرین

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 12:08

آجی والا دست من نیست که

اجی به مامانت بگو تا اخرین همین هفته میتونه فکراشو بکنه بعدش دیگه باید تصمیمشو بگیره

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 12:12

آجی آخه خالم هم دو دله که بره قم

اجی خوب خاله ات میتونه جزء قم جای دیگه هم بره

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 12:25

آجی خب خونه خودشون اهوازه ولی دلش می خواد بجای خانواده شوهرش پیش خواهر و برادراش باشه تو دوران بارداری

اجی میدونم چی بگم والله اجی ولی هر چی زودتر فکراتونو بکنید بهتره زودتر به نتیجه میرسید میدونم سخته اما اگه امیدتون به خدا باشه و توکل به خدا کنید حتما اسون میشه

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 12:32

آجی والا منم گیجم فقط دلم می خواد جور بشه که بریم قم...
آخه جدا از فامیل دلم برا قم تنگ شده

ان شاءالله که میرید اجی نگران نباش راستی اجی میشه به اجی سمیه بگم هنوزم هستی تو نت اون فکر میکنه نیستی و رفتی اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 12:37

اوهوم آجی کاش که به آجی سمیه میگفتی فقط اجازه دارم بیام وب تو....
آجی اگه بهش میگفتی تارا دلش برات یه ذررررره شده خیلی خوب میشد
می ترسم فکر کنه به یادش نیستم
واقعا دلم یه ذره شده براش

بهش میگم اجی صبر کن

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 12:40

آجی اگه بدونه چقد دلم براش تنگ شده کافیه

بهش نظر دادم اجی منتظرم تایید کنه اگه تو و اجی مهدیه تا مرداد نیاین نماشا اجی سمیه هم برای همیشه از نماشا میره

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 12:53

آجی مهدیه کجا رفت؟...
آجی توروخدا راضیش کن بمونه
هرجوری شده تا مرداد میام
اصلا بش بگو این نظرمو بخونه خب

آجی سمیه اگه جرات داری از نماشا برو
تاحالا آجی کوچیکتو این شکلی دیدی؟

اجی مهدیه به خاطر مشغله هاش رفت اجی گفت اخرای مرداد میاد اجی اردیبهشتم قراره بره مشهد بعدشم مشغله هاش زیاده وقتی برای نماشا نداشت

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:00

آجی اگه آجی سیمه میدونست چقد دلم براش تنگ شده هیچ وقت این حرفو نمیزد...
من مطمینم دلش نمیاد به این راحتی بره
توروخدا بش بگو تارا دلش یه ذره شده برات
آجی کاش که می تونستم براش نظر بدم

اجی همون نظری رو که دادی همونو دادم اجی هر وقت تایید کرد بهت میگم نگران نباش اجی قبلا هم اجی سمیه میخواست بره اما من نذاشتم اینبارم نمیزارم بره اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:01

آجی دلم برا آجی مهدیه هم خییییییییییلی تنگ شده آجی
اون که گفته برمیگردید
منم قول دادم برگردم
پس چرا می خواد بره آجیم؟

اجی اگه اجی مهدیه نیاد اجی سمیه هم میره اما اجی مهدیه گفته میاد نگران نباش اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:04

آجی من بعضی وقتا میرم و میکس های آجی سمیه رو دانلود میکنم و میبینم اما جرات ندارم نظر بدم
میکسی که الان گذاشته هم دیدم

منم دیدم اجی عیبی نداره اجی خودتو ناراحت نکن

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:09

میدونم آجی سمیه آجی مهدیه رو خیلی دوست داره ولی آجی مهدیه گفته برمیگرده پس باید هرطور شده نظر رفتن رو از تو سرش بیاره بیرون
من خییییلی تو و آجی سمیه و آجی مهدیه رو دوست دارم بیشتر از اونی که فکرشو بکنین....
اگه هرکودومتون رو از دست بدم که دیگه امیدی به زندگی ندارم...
حالا به این راحتی یکی از آجی هام تصمیم رفتن میگیره؟؟

اجی مهدیه که برای همیشه نرفته اجی به خاطر مشغله هاش رفته اجی نگران نباش اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:12

پس آجی سمیه هم نباید بره....

ان شاءالله که هیچکدومشون نمیرن اجی نگران نباش

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:17

آجی! آجی سمیه جوابتو نداده؟

هنوز نه اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:26

اجی سونگ الان چیکار میکنه پیشت

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:29

تو گوشیش داریم عکسای خانوادگیشو میبینیم
تازه همسر و خواهرش هم هستن اینقد خوشکلن

خسته نباشی اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:32

آجی فک کنم جواب نظرم ثبت نشده

اره اجی نشده

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:35

خخخخ آجی یه عکسایی هست تو گوشیش که نگو و نپرس

اجی اون حرف منو به سونگ بگو ببینم چی میگه

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:40

کودوم حرفو آجی؟

اجی از طرف من عروسی خاله سه قلوهارو به سونگ تبریک بگو

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:50

آجی تبریک گفتم هم به خودش هم گفتم سونگ به همسرش هم تبریک بگه
آجی سونگ میگه:
ای جاااانم یه دنیااااا کامساهامنیدااااا
به من چه خو کره ای گفت سونگ

بهش بگو:ممنونم سونگ راستی خواهر همسرت چند سالشه

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:57

آجی سونگ به منم نمیگه
میگه اگه همسرم بفهمه به کسی گفتم دل سیری میزنه منو

ببینم سونگ خاله سه قلوها سنت کمه یا بالاس

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:01

نه کمه نه بالا متوسطه یه موقع ازدواج کرد

اون کی میخواد نی نی بیاره سونگ

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:08

اوووه کو تا نی نی حد اقل یه سال بگذره

سونگ تو چرا بعد از ۴ سال بچه دار شدی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:14

واس اینکه همسرم صب تا شب سرکار بود منم صب تا شب سرکار
هرچند روز یه بار همو میدیدیم اونوقت به این زودی بچه دار بشیم؟

سونگ میتونم ازت یه درخواستی داشته باشم

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:19

جانم عزیزم شما امر بفرما

خودت خوب میدونی ازت چی میخوام سونگ

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:24

منو ببخش الاهه جان که نمی تونم قبول کنم

سونگ مگه ازت چی میخوام من که قید دو قلو دخترم که میخواستی زدم اگه چشمات زبونم لال خدایی نکرده خوب نشن اگه زبونم لال خدایی نکرده برم بمیرم چشمات دیگه جایی رو نبینن من چیکار کنم سونگ هاااااان چیکار کنن خودت بگو

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:42

می دونم خیلی نگرانمی الاهه جان...
می دونم خیلی دلت پره...
ولی نمی تونم چشم طرفدارای عزیزم رو بگیرم
در عوض الان که ناراحتی هرچی که دوست داری به من بگو تا دلت خالی بشه
کار دیگه ای نیست که بتونم بکنم برات
فقط می خوام که منو ببخشی عزیزم

دلم پر نیست سونگ تو میدونی از این اخلاقا ندارم که از کسی دلم پر باشه یادته ۲۷ بهمن چه اتفاقی برام افتاد بین دوستام یادته چی گفتن بهم اما من بخشیدم و گذشتم خیلی داغون بودم اون موقع تو و مرتضی ارومم میکردید

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:54

منظورم اینه که می دونم دلت برای اینکه چشمام خوب نمیشن پره...
آره عزیزم یادمه ولی تو صبوری کردی

نه سونگ اینطور که فکر میکنی نیست من توکلم به خداست امیدم به خداست نمیدونم کی خوب میشی اما میدونم خوب میشی سونگ
ممنونم سونگ لطف داری اون موقع هر شب تو و مرتضی هر شب تو خوابم بودین و کلی ارومم کردین ممنونم

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:03

الهی فدای اون دل پاکت
یادت میاد اون شبی که خیلی دلت از دست آجی زهرات پر بود ولی بخشیدیش...
اون شب اومدم توی خوابت یادته چی گفتم بهت؟

خدا نکنه سونگ
سونگ نه از دست اجی زهرام دلم پر نبود خیلی ناراحت شدم از دستش اما بخشیدمش نه سونگ یادم نیست میشه بگی چی گفتی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:09

خب منظورم از اینکه دلت پره یعنی همون دلت ناراحته دیگه
یکمی فکر کن شب توی خواب چی گفتم

میدونم سونگ
حالا نمیشه خودت بگی چیزی یادم نیست

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:24

یه راهنمایی:
بهت گفتم
(هر وقت که ناراحت هستی..................)
اون.................. رو خودت پر کن

هر وقت ناراحتم اونو ببخشم این درسته سونگ
……………
اجی تارا تو ناهارتو خوردی ؟؟؟

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:31

اووووهوم حالا منم ببخش که نمی تونم چشم کسی رو بگیرم
...............
نه آجی اینقدر گلودرد دارم که هیچی نمیتونم بخورم....
هم چنین دل درد.....

اشکال نداره سونگ به مرور زمان خودت قبول میکنی اینکارو میکنی
……………………
اجی خدا بد نده گلودرد چرا

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:35

باور کن نمیتونم
...............
آجی بدجور سرماخوردم. م. ا. ه. ا. ن. ه. هم هستم دارم میمیرم

یه روز به خودت میای که اینکارو کردی سونگ
..........
اجی از اون پولت بردار برو ابلیمو بخر اجی شربت ابلیمو درست کن

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:40

راه نداره اصلاااا
..............
آجی خداروشکر مادربزرگم هم 50 ریخت به حساب با پول داییم شد 100تومن خوراکی همه چی بجز گوشت و مرغ خریدیم.....
آجی خوردم ولی فایده نداره

داره سونگ خودتم میخوای داره
.......
إ خداروشکر اجی نگران نباش خوب میشی ان شاءالله

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:43

نچ نچ نچ نداره که نداره اصلا اصلام راه نداره نداره نداره
..........
دارم میمیرم آجی از گلو درد

وقتی من میگم داره یعنی داره رو حرف الهه هم حرف نزن
........
اجی برو یه کم استراحت کن خوب میشی ان شاءالله

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:51

اِ حالا چرا عصبانی میشی باشه تو بگو داره من میگم نداااره
................
نمی خوام استراحت کنم آجی حوصلم سر رفته خوابم هم نمیاد

سونگ تو تا منو نفرستی اون دنیا ول کن نیستی
.......
اجی راستی امتحاناتو دادی ؟؟!!؟

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 15:56

اِ اِ اِ خدا نکنه عزیزم
........
آجی برنامه امتحانی تغییر کرد شد اردیبهشت ماه

پس قبول کن سونگ من به خاطر اون چشمات این حرفارو میزنم
......
منظورم امتحانای نیم ترمت هست اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 16:04

نمیشه خو
...............
نه آجی هنوز اونم شروع نشده

اخه چی بگم بهت سونگ
......
اونا کی شروع میشه پس اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 16:08

هیچی نگو.... سکوت کن که سکوتت قشنگ خواهد بود
خخخخخخخخ سونگی شاعر
.....................
نمیدونم هنوز بمون چیزی نگفتن

به به کی شاعر شدی خبر نداشتم
.......
حتما نمیخوان ازتون امتحان بگیرن

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 16:16

خخخخخخ به سونگی نمیاد شاعر باشه؟
.............
آره مستقیم میره امتحان ترم بعیده نیم ترم بگیرن ازمون

نه والله سونگ نمیاد خخخخخخخ
......
خوبه اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 16:25

الاهه جونم رفتی؟؟؟
من حوصلم سر بره پیش تارا لالا میکنما

تو لالا کن سونگ
...........
اجی ببخشید دیر تایید کردم

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 16:41

ای جانم آجی سونگ خوابیده اینقد نااااااز خوابیده که نگو آجی خییییلی ناز خوابیده
فدای سرت آجی جونم

اوخی اجی تو هم یه کم بخواب اجی من باز ممکنه دیر تایید کنما اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 16:44

باشه آجی منم هوس کردم بخوابم آخه خوشمل خوابیده سونگ

پس برو بخواب اجی

پریسا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 16:58

سلام ممنون مهربون

سلام خوبی اجی خواهش میکنم اجی کاری نکردم وظیفه اس

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 18:09

سلام آجی خوبی؟
آجی تازه بیدار شدم سونگ بیدارم کرد

سلام اجی خوبی منم خوبم شکر اجی تو چطوری بهتری ان شاءالله اجی خوبه بیدارت کرد وگرنه تا شب میخوابیدی و جومونگم نمیدیدی
راستی اجی سونگ تو قلبت باهات حرف میزنه درسته
____________
اجی غلط نکنم خوابت برده ها 0__________0

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 20:24

سلام آجی واااای ببخشید آجی مهو جومونگ شدم یادم رفت اصلا نظر دادم واقعا ببخشید
آجی تو قلبم حرف میزنه...
حتی آجی واقعا می تونم از تو قلبم احساس کنم الان چیکار میکنه
آجی خواب بودم جدا با صدای سونگ که صدام کرد بیدار شدم
الانم داره برا سه قلو ها قصه میگه تا بخوابن
خخخخخخخخ بیدارم

سلام اجی خوبی خداروشکر اجی عجب عیبی نداره اجی بزار قصه بگه سه قلوها لالا کنن اینجوری

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 20:35

آجی بهترم قرص خودم الان
اوهوم آجی الان ساعت اونجا 22:17
راستی آجی... آجی سمیه جوابتو داد؟

خداروشکر اجی خوب میشی ان شاءالله اجی نگران نباش نه اجی تو کره ۵ ساعت جلوتره ها
نه اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 20:47

ممنونم آجی جونم
آره آجی کره 5 ساعت جلو هست
هرچند نمی دونم الان ایران خودمون ساعت چنده

وظیفه اس اجی الان 9 دقیقه به ۹ هست اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 20:49

آجی راستی من ساعت گوشیمو رو کره تنظیم کردم

خسته نباشی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 20:53

ممنونم که گفتی آجی
آجی ساعتم یه مشکلی داشت درستش کردم ولی آجی اون موقع که گفتم سونگ داره برا سه قلو ها قصه میگه بخوابن درست گفتم چون با ساعتشم جور در میاد
الان دیگه خوابشون برد

وظیفه اس اجی
اوخی لالا کردن سونگ چیکار میکنه اجی
اجی باز من ممکنه دیر نظراتو تایید کنم ببخشید

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 20:59

آجی خداییش یه چیزی بگم نخندی هااااا
سونگ می خواد بخوابه ولی سردشه حوصلش نمیکشه پتو بده روش
طفلی خیلی خستس خو
الانم مین گوکی رو بغل کرده گرمش بشه پتو دوره ازش گنا داره

اوخی حق میدم به سونگ اجی بهش بگو لالا کنه سونگ اجی راستی من باز ممکنه دیر تایید کنم نظرامو

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 21:01

فدای سرت آجی جونم حتما کار داری مزاحم نمیشم

اومدم اجی نه بابا چه کاری

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 21:21

اِ اومدی آجی خیلی هم دیر نشد هااا
آجی راستی تو خودت با گوشی آجیت بازی هم میکنی؟

اره اجی اومدم نه اجی بازی نمیکنم راستی اجی این جواب نظر اجی سمیه بود:
سلام آجی ....نه آجی الان که نمیرم ولی بعد معلوم نیست ...هیچ کس از بعد خودش خبر نداره که چه تصمیمی بگیره...منم خیلی دلم براش تنگ شده آجی ...پس میام وبت براش نظر میزارم آجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 21:43

آجی جونم ببخشید ولی امکانش هست این نظر منو به آجی سمیه بدی؟؟؟؟

سلااااام آجی سمیه عزززیزم
خوبی آجی؟؟؟
اجی اگه می دونستی تارا دلش چقد برات تنگ شده که هیییچ وقت نمیگفتی میری
آجی من که از بعد تو خبر دارم میدونم که هم من میام نماشا هم آجی مهدیه برمیگرده هم تو همه تو نماشا جمع میشیم مثل قبلا خوش میگذرونیم و به هم میکس تقدیم میکنیم مگه نه؟
آجی خواااهش میکنم تا من برگردم نری یه وقت
من به خدا اجازه ندارم بیام نماشا آجی توروخدا حرف رفتن نزنیکه تا دق میکنه هااا
آجی راستی فک کنم بهت نگفتم که دوباره خواب سونگی رو دیدم که اسم طرفدارهاش توی نماشا رو برای بار دوم برد
آجی اسم تو رو دومین نفر برد حالا چجوری دلت میاد یه وقت خدایی نکرده از پیش طرفدارای سونگی بری؟؟؟
اجی ببخشید اگه تند حرف زدم ناراحت شدی چون خیلی دوست دارم خیلی می ترسم یه وقت فکر کنی همه دارن از نماشا میرن تو هم بری
آجی دوست دارم توروخدا برام صبر کن و فراموشم نکن تا یه جوری برگردم

دادم اجی ببخشید انقدر دیر تایید کردم نظرتو اجی اخه گوشی دست ابجیمه تا بهم داد نتم قطع شد تازه وصل شده راستی اجی برو پیچ سونگ پست جدید گذاشته

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 22:26

اشکالی نداره آجی فدای سرت حتما آجیت نیاز داشته گوشیشو
یه دنیااااااا ممنونم که دادی آجی
آجی مامانم خیلی وقته اینستامو حذف کرده

اره اجی نیاز داشته خواهش میکنم اجی وظیفه اس کاری نکردم اوخی عیبی نداره اجی فدای سرت ناراحت نباش راستی اجی مامانت چیزی نگفت در مورد قم

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 22:33

بازم ممنونم آجی
آجی حالا چه عکسی هست؟؟
آجی مامانم گفت نمیریم

یه عکسه اجی مین گوک و دایه هان و سونگ هستن اجی مانسه به قول اجی سمیه شاید دنبال بازی گوشی بوده یعنی میخواد مامانت بازم سختی بکشه اجی به خدا حقت نیست اجی

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 22:47

آخه الهی فداشون کاش کی میتونستم ببینم
مانسه شیطون بلا
آجی شاید یه دلیل خوب داره...
اشکالی نداره من که هرچی مامانم بگه گوش میکنم

اجی ببینم نتت تموم بشه کی میای باز

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 22:59

آجی حالا خیلیییی مونده تا نتم تموم بشه ولی اگه تموم بشه و پول باشه مامانم برام میگیره

ان شاءالله که هم تو میگیری هم من اجی راستی یه خاله ات نگفتین نمیتونین برین قم

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 23:16

ممنونم آجی
آجی گفتیم
خالم درک کرد
آجی راستی با گوشی داداشم عکس اینستای سونگ رو دیدم آجی توی توضیحاتی که سونگ داده بود نوشته بود که:
من به همراه دایه هان و مین گوک و مانسه و مادرشون برای یه کاری به جزیره جیجو اومدم و این عکس رو هم گذاشته بود آجی

وظیفه اس اجی خداروشکر که درکتون میکنه خاله ات اجی إ دیدی عکسو اجی عجب حتما مانسه داشته با مامانش بازی میکرده خخخخخخخ
اجی حالا چیکار داشته تو جزیره جیجو الان میگی نمیدونم خخخخخخخخخ

تارا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 23:32

خخخخخخخ آجی میدونم اینو خوب میدونم
آجی خانوادگی رفته بودن تفریح
مانسه هم تو عکس نبود داشته با مامانش بازی میکرده
عجب آجی مینگوکی داره شبیه سونگ میشه هاااا

بعید میدونم اجی از سونگ پرسیدم گفت رفتیم خوش گذرونی منم باور نکردم خخخخخخخخخخخخخخخ
اره اجی مین گوک عین باباشه

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 00:00

خخخخخخخخخ آجی به منم همینو گفت دیگه
طفل معصوم چرا باور نکردی حرف سونگی عشق منو آخه
یعنی یه سه قلو با اخلاق کاملا متفاوت که هرسه کلا به آپاشون رفتن
آجی راستی سونگ بیدار شد هااا پیش تو هم بیداره؟؟

اره اجی بیداره راستی اجی تو هم برو بخواب فردا مدرسه داری

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 00:18

آجی دیگه سونگ دستور داد دیر وقته هم خودت هم الاهه بخوابین
دیگه دستور از مقام بالا بود من که گوش میدم مث بچه آدم میرم بخوابم
شبت ایلگوکی آجی امشب بیاد به خواب دوتامون ایشالله

باشه اجی شبت بخیر

سمیه یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 09:04

سلام الهه جون ...تارا جونم منم دلم خیلی برات تنگ شده ..آجی من منتظرم آجی برگردی ولی آجی واقعا نمیدونم بعد چی بشه آخه یه اتفاقایی داره برام پیش میاد هنوز هیچیش معلوم نیست برای همین میگم معلوم نیست بعدها باشم یا نه ...وگرنه خودم از خدامه که بیام و تو و مهدیه جون الهه و ...هممون جمعمون جمع باشه آجی ...مگه من میتونم از طرفدار سونگی دست بگشم عشقمه ....فدات عزیزم خیلی دوست دارم مواظب خودت باش منم منتظرتم

سمیه یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 09:31

آجی جونم از تارا جون بگو تو دلش درباره من هم با سونگ حرف بزنه بهش بگه که خیلی دوسش دارم و براش همیشه سر نماز دعا میکنم ...آجی من هیچ وقت روم نمیشه سر نماز مستقیم اسم سونگ رو بگم ولی همیشه از خدا میخوام که همیشه بهش سلامتی بده ...خدا خودش خوب میدونه که برای کی دعا میکنم و همین طور برای همه شما دوستای عزیزم...آجی همیشه احساس میکنم سونگ تو قلبم با من هم حرف میزنه چون همیشه هم درست بوده ..مثلا دیروز بهت گفتم برو اینستگرام عکس جدید گذاشته سونگ ...من خودم قبل از اینکه برم دلم برای سونگ و سه قلوها یه ذره شده بود همش با خودم میگفتم چرا سونگ خیلی وقته هیچ عکسی اینستگرام نزاشته یهو احساس کردم یکی بهم میگه برو اینستگرام سونگ عکس جدید گذاشته وقتی رفتم و عکسه رو دیدم خیلی خوشحال شدم ...من ایمان دارم به اون حرف سونگ عزیز که تو لابیست گفت یه نوع تلپاتی بین روح ها هست ......وای آجی خیلی حرف زدم ببخشید دیگه حرف دلم بود باید میزدم...

چشم اجی میگم البته اجی تارا بیاد این دوتا نظراتو میخونه اجی نیازی به گفتن من نیست اوخی اجی چرا نمیتونی اسم سونگ رو مستقیم سر نمازت بگی حالا عیبی نداره سونگ با منم حرف میزنه اجی اما نمیگه برو اینستاگرام خخخخخخخخخخخ
اشکالی نداره اجی اگه حرفی داری بازم بزن

سمیه یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 11:10

آجی به خاطر خانوادم ...سونگ همیشه ازم میخواد قدر خانوادم خیلی بدونم آخه اونا خیلی باهام خوب هستن آجی سونگ این رو خیلی خوب میدونه بهم میگه نمیخام به خاطر من از خانوادت دور باشی بهم میگه من میدونم توی دلت من رو خیلی دوست داری دیگه لازم نیست که همش بخوایی بیایی نت که این رو ثابت کنی اگه هم هر از گاهی میخایی بیایی فقط به خاطر دوستای خوبت باشه ...اون بهم گفته که چقدر دوسم داره حتی تو خواب راسی آجی تو خواب ...یه چی دیگه هم آجی این روزا خونوادم اصرار دارن که ازدواج کنم هنوز هیچی هم معلوم نیست ولی بابام همیشه میگه اگه آدم خوبی بیاد حتما سمیه باید ازدواج کنه خیلی حرفش هست منم دیگه کاریش نمیتونم بکنم خخخخخخ...

واقعا میخوای ازدواج کنی اجی

سمیه یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 11:15

راسی آجی به سونگ گفتم فعلا تا بتونم هم به خاطر خودش هم دوستام هر از گاهی نماشا و نت میرم تا حالا بعد که ببینم چی میشه ...نمیدونم آجی اینقدر اونایی که براشون دعا میکنم زیاد هستن که اسمشون رو نمیبرم ولی میدونم خدا خودش خوب میدونه برای کیا دعا میکنم یه چیز دیگه سونگ میخواد تو هم مثل آجی سمیه برای همه دعا کنی نه فقط خودش خوب خیلی ها مشکلاتی دارن که ما بی خبریم ...

من شب ارزوها واسه همه دعا کردم اجی سونگم خودش اینو میدونه

سمیه یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 11:23

ای آجی هنوز چیزی معلوم نیست حالا همچی نخوند رفت ازدواج رو خوند خخخخخ ...میدونم آجی دعا میکنی تو قلب مهربونی داره سونگ همیشه درباره تو آجی تارا بهم میگه ...ولی میخواد همیشه برای همه دعا کنی ...من نمیدونم آجی ولی تو قلب من بیشتر وقتا این رو بهم میگه ...

همون معلوم نباشه بهتره اجی یه بار ازدواج کردی بستت نبود ببخشید اجی اینارو گفتم چیکار کنم از رو دوست داشتن اینارو میگم اجی
ممنونم اجی هم تو لطف داری هم سونگ چشم اجی

سمیه یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 11:32

فدات آجی جونم نه دیگه آجی ایندفعه نمیخوام ودم الکی بدبخت کنم به خانوادم گفتم اگه یکی مثل سونگ برام پیدا کردین قبول اونا هم میگن حالا ببینیم پیدا میشه کی میشه جومونگ! والا اونا هم قبول دارن کسی مثل سونگ پیدا نمیشه بعد بهم میگن حالا یکم هم خوب بود قبول کن خخخخخخ...آجی تو نظرات خوندم آهنگ یکی هست رو خیلی دوس داری والا هی به دلم میاد یه میکس برات درست کنم فعلا آجی برم حالا ببینم خود سونگ بهم میگه با کدوم از سریالاش درست کنم فعلا آجی برم درستش کنم برات

اره دیگه اجی باید یه شوهر برات پیدا کنن فرشته و خوب و خوش اخلاق باشه و مومن هم باشه
راضی به زحمت نیستما اجی ممنونم چشم برو اجی بازم ازت ممنونم

سمیه یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 12:02

آجی سونگ ازم خواست ازت بپرسم اگه با امپراطور دریا برات میکس درست کنم ناراحت نمیشی آخه اون میگه تو بیشتر جومونگ رو دوس داری

اجی با هر کدوم خواستی میکس بساز اجی ولی اینبار با یومجانگ میکس درست کن

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 13:04

سلااام آجی جونم
خوبی آجی چه خبر؟؟؟؟
آجی همه نظرای آجی سمیه رو خوندم اشکم در اومد اینم جوابم بهشه کاش که میگفتی بخونه

آجی جووونم آجی سمیه منم دلم برات یه ذره شده
آجی هراتفاقی که بیوفته هراتفاقی.... یعنی هراتفاقی که بیوفته تو نباید بری از نت
آجی به خدا استرس گرفتم یه لحظه فکر کردم اگه بری چی میشه تو همون ثانیه اشکم در اومد
بله که راجبت با سونگ حرف میزنم آجی
به خدا برا سونگ تعریف کردم ممکنه بری خیییلی دلش پر شد
سونگی ازت خواهش کرد و گفت که :
سمیه عزیزم خواهش میکنم دیگه حرف رفتن بین آجی های کوچیکتو نزن...
چون دلشون نازکه و فوری گریه میکنن
مثل تارایی که تا شنید می خواد بری گریش گرفت
دیگه نباید آجی هاتو ناراحت کنی عزیزم باشه؟؟؟
دیدی آجی سونگی هم اینو گفت
آجی من که توی قنوت اگه سر نماز باشم اسم شخص سونگ رو میارم و میگم:
خدایا خواهش میکنم همیشه سونگی عزیزم رو سلامت نگه دار و چشم های قشنگش رو خوب کن
این رو همیشه میگم
خخخخخخخخخخ آجی راستی من نظراتت رو خوندم فوضولی کردم همین حالا بگم اگه جرات داری ازدواج کنی با من طرفی هااا
شوخی میکنم آجی ولی ازدواج کردی سونگ رو فراموش نکنی هااا
همینجوری که الان طرفدارشی طرفداراش بمون
ای جاااانم راستی آجی سونگ راجب من چی بهت میگه؟؟؟
خیلی دوست دارم نظرش راجب خودمو بدونم
عشق من راجبم چی فکر میکنه

سلام اجی خوبی سلامتی اجی منم خوبم شکر اجی تو چطوری اجی بهتری نیاز به گفتن من نیست اجی سمیه خودش میاد میخونه اجی

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 13:09

آجی جونم خداروشکر که خوبی عزیزم
منم خوبم آجی تازه از مدرسه اومدم یه نیم ساعتی میشه
اِ آجی خیلی هم خوب که میاد آجی سمیه

عجب اجی خسته نباشی

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 13:12

ممنونم آجی جونم
آجی راستی ناهار خوردی؟؟؟
اگه خوردی بگو تا منم بخورم
خیالم راحت بشه گشنه نیستی

وظیفه اس اجی اره خوردم برو تو بخور اجی

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 13:17

نوش جونت آجی پس خیالم راحت شد منم برم بخورم








آجی سمیه کجااااایی که یادت بخیر

اجی انگار دلت حسابی جک میخواد نه

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 13:29

نه باو جک کجاست دلم آجی سمیه و آجی مهدیه و آجی مرضیه و آجی گردافرید و آجی یگانه و آجی ماریا و آجی سارا و کلا همه ی نماشا رو دلم می خواد

اجی حالا تو گریه نکن به خاطر سونگ گریه نکن

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 13:35

آجی رو نقطه ضعفم دست گذاشتی هاااااااا
چشم سونگ

افرین اجی

تارا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 13:57

آجی من ناهار بخورم بیام

باشه اجی برو

سمیه یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 14:29

آجی درستش کردم با یومجانگ خیلی غمگین شده ولی بهش خیلی میاد ...اون جانگهوا انگار همش خواب بود و عشق پاک یومجانگ رو نمیدید ...یومجانگ هم که هیچ وقت نمیخواست ناراحتش کنه درست مثل شعر مرتضی عزیز

اوخی اجی ممنونم چی بگم والله اجی اره واقعا عشق یومجانگ عشق پاکی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد